سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 291203

  بازدید امروز : 4

  بازدید دیروز : 4

ارتباط با ارواح

 
در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:40 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

جواب به سوالاتی که شاید شما هنوز به جواب آن نرسیده باشید.

-------------------------------------------------------

1-برخورد با مرگ عزیزانمان باید چگونه باشد؟ 

در پاسخ به این سوال میگوییم.با این که ما قادر نیستیم کسانی را که درگذشته اند ببینیم.یا

 صدایشان را بشنویم اما آنها می توانند ما را ببینند و بشنوند. آنها میتوانند افکار ما را

بشنوند.زیرا کسانی که مرده می نامیم ذهن هایی بدون جسم هستند و ذهن آنها میتوانند با

 ذهن ماارتباط برقرار کنند.آنها افکار ما را می شنوند .بنابراین باید مراقب افکار خود در

مورد آنهاباشیم.باید سعی کنیم که بر اندوه خود فایق شویم و عشق و نیکی به آنها ارسال

کنیم.باید برایآنها دعا کنیم و آرزوی سفری خوش برایشان داشته باشیم.برخورد ما با مرگ

باید برخورد مادر یا همسری باشد که فرزند یا شوهرش به سرزمین های دوررفته استوبی

تردید مادر یا همسر چنین فردی همیشه پیام های تسلی بخش نیک خواهی .عشق وشادی

برای او می فرستد. در عوض اگر او نامه های سرشار از اندوه و غم برای عزیز

خودبنویسد فرد مزبور احساس بی چارگی خواهد کرد.زیرا نمی تواند برگردد تا عزیز

خود راتسکین دهد و اندیشیدن به او مایه اندوهش می شود. من خواهری را میشناسم که

شوهرش در شهری دور کار میکرد .این خواهر دچار سکته قلبی شدو در نتیجه در

بیمارستان بستری گردید.تخستین حرفی که او بر زبان آورد این بود: ( لطفا" این

موضوع را به شوهرم اطلاع ندهید. این خبر او را ناراحت می کند.من به زودی بهبود می یابم

و به او نامه می نویسم..)

برخورد ما با مرگ باید این گونه باشد.باید همیشه افکار عشق و نیکی را به سوی درگذشتگان

بفرستیم. اگر هر نوع اندوهی داریم-شاید نان آورد خانواده یا کسی که به او تکیه داشته این درگذشته است-باید شجاعانه آن را تحمل کنیم تا ظلمت بر ما و عزیزانمان سایه نگسترد.

-------------------------------------------------------

سوال دوم:

2- بهترین نوع مرگ چیست؟

  دو نوع مرگ وجود دارد.مرگ طبیعی و آرام و مرگ های پریشان و غیر طبیعی ست و اما اگرمرگ طبیعی صورت های مختلفی داردبا گذشت سال ها .همچنان که انسان سالخورده می شود.رگ های بدن انعطاف خود را از دستمی دهند .کار کرد قلب و فرستادن خود از مجراهای کم انعطاف دشوار می شود. در نتیج گردش خود کند شده و اندام های مختلف بدن خون کافی-که برای کارکرد صحیح آنها لازم است-دریافت نمیکنند.بدین سان اندان های بدن دچار اختلال می شوند و سیستم بدن از برخی کارکرد ها محروم می گردد و در نهایت مرگ جسم روی می دهد.این نوع مرگ طبیعی است.

نوع دیگر مرگ-خونریزی مغزی نام دارد که در آن یکی از مویرگ های مغزی ضعیف شده و

نمی تواند فشار خونی را که قلب به مغز می فرستد تحمل کند و در نتیجه آن مویرگ پاره میشود این امر سکته مغزی نام داردو مرگ طبیعی محسوب می شود.

اما نوع سوم مرگ طبیعی مربوط به قلب می شود .با گذشت سال ها قلب قدرت خود رااز دست

می دهد و آنقدر ضعیف می شود تا از کار می افتد چنین مرگی معمولا شب .هنگام خواب روی

می دهد. در چنینی وضعیتی در خواب میمیرد.

همه اینها انواع مرگ طبیعی هستند و مطلوبند. اما بهترین نوع مرگ زمانی است که فرد ذهن

خود را بر خدا متمرکز کرده.قلبش لبریز از عشقی مقدس باشد و نام خدا را بر لب داشته باشد.

-------------------------------------------------------

سوال سوم:

3-مرگ کسانی که به طور ناگهانی و در اثر تصادف می میرند چگونه است؟

 

 

وقتی کسی در اثر تصادف می میرد.روح او ناگهان از جسم جدا می شود.زیرا مرگ سریع اتفاق

افتاده است.گاهی روح ممکن است تشخیص ندهد که از جسم فیزیکی جدا شده است.در دنیای

اختری چنانچه گفته شد گروه های نجات وجود دارند.برخی از این گروه ها وظیفه دارند چنین

روح هایی را که به طور ناگهانی از جسم جدا میشوند .همراهی کنند. این نگهبانان مانند شاهین

در آسمان عالم اختری در پروازند و منتظر روح های تازه واردی هستند که نیازمند کمک و

راهنمایی می باشند.گروههای نجات با مشاهده این روح ها بلافاصله به کمک آنها می شتابد تا

بتوانند با شرایط جدید انطباق یابند. 

اگر فردی در اثر تصادف مرده است.هنگام زندگی در زمین شخصیت نیکی داشته و زندگی اش

را وقف کمک به همنوعانش کرده باشد.بلافاصله در خوابی عمیق فرو می رود و بعد متناسب با

فرکانس امواج شخصیتش در طبقات بالاتز عالم اختری یا در بهشت بیدار می شود

در پاره ای از تصادفات دیده ایم که فرد بعد از تصادف به مدت چند روز در حالت کما فرو می  

رود و بعد می میرد. در چنین مواردی می توان در کنار بیمار دعا خواند و در صورت امکان

متون کتب مقدس و اعتقادی وی را با صدای بلند قرائت کرد(قرآن مجید و..) و به روح او کمک

 

نمود تا جسم را ترک کند یا به آن باز گردد .حتی اگر فرد مصدوم کاملا" بی هوش باشد نتواند

 

دعاهای شما را بشنود .دعا کار خود را خواهد کرد. خواه مصدوم آن را بشنود یا نه.

 

موفق باشید

نوشته: محمد

----------------------------------------------

از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم.


 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:33 صبح

 اکتوپلاسم چیست؟

چون ارواح موجودات مجرد و نورانی هستند برای برقراری ارتباط با زمینی ها و ظهور اعمال خود نیاز به واسطه و مدیوم دارند و از ماده اکتوپلاسم او استفاده می کنند.

حکما گفته اند روحی انسانی اگر چه در ذرات مجرد و مستقل از ماده و احکام آن است ولی در مقام فعل نیازمند به ماده است و برای انجام فعل و ظهورات روحی به اسباب و وسایل مادی نیاز دارد به طور مثال برای دیدن نیاز به چشم و برای شنیدن نیاز به گوش و برای برداشتن نیاز به دست دارد لذا بدن و اعضای عنصری آن بازار و وسایل روح شمرده می شوند و این تا زمانی است که روح در دنیا در جسم مادی خود قرار دارد اما پس از مرگ و جدایی از بدن مادی وارد بدن مثالی برزخی یا بدن اثیری خود می شوند که متناسب با آن عالم با همین بدن کارهای خود را انجام میدهند ولی برای ارتباط با زمینی ها به هنگام روش میدومی بنا بر گفته علمای علم روحی-از ماده اکتوپلاسم استفاده میکند.

اما اینکه اکتوپلاسم(ectoplasm

چیست و چه نقشی در ارتباط با ارولح دارد باید گفت:اکتوپلاسم-که گاهی به آن((سیکوپلاسم))یعنی پلاسمای روح گفته می شود-ماده ای است که در بدن مدیوم و یا به تعبیر دقیق تر در بدن انسان های زنده وجود دارد که علما آن را یکی از ظواهر فیزیکی مدیوم می دانند.این واژه برای نخستین بار در سال 1894م.از سوی ((چالز ریچت))(روان شناس فرانسوی)مطرح شد.

علمای روحی میگویند:ارواح با عاریت گرفتن این ماده و مخلوط کرده آن با ((ماده اثیری))که با خود دارند میتوانند ظهورات و سخنان خود را به زنده ها منتقل کنند و با آنها ارتباط برقرار نمایند یعنی به طور موقت برای خود حالت زمینی و حسی بهوجود می آورند.

علمای روحی اکتوپلاسم را حلقه ارتباط میان روح متکلم و اعضای صوتی مدیوم می دانند درباره خصوصیان و ویژگی های این ماده گفته اند:

(اکتوپلاسم ماده مخصوصی است که قابلیت شکل گرفتن و رنگ پذیری مختلف دارد.رنگ آن در میان رنگ های سفید و خاکستری و سیاه جریان دارد.از حیث غلظت بخار آب و یا حباب ها و کف ها است.از لحاظ سفت و محکم بودن چنان است که گاهی ارواح می توانند به وسیله آن جسم سخت و سنگین (مانند میز غذا خوری)را بلند کنند.هنگام خارج شدن ار جسم مدیوم به شکل دود غلیظ دیده میشود سپس بر حسب هدفی که ارواح می خواهند سکل می گیرد و سفت میشود.زمان مناسی بیرون کردن اکتوپلاسم از بدن مدیوم ها تاریکی شب و یا در نور تیره می باشد.عمل برگردانیدن آن ماده به بدن مدیوم ها باید در تاریکی مطلق و یا روشنایی قرمز انجام گیرد و در غیر این صورت برای مدیوم ضرر جسمی دارد و حتی منجر به مرگ او میگردد(البته میگویند که ماده اکتوپلاسم بر اثر نور سفید ناپدید میشود و بلافاصله به داخل بدن مدیوم باز میگردد)

ماده اکتوپلاسم به طور معمول از منافذ جسم مدیوم مانند دهان .بینی.گوشها و احیانا از سوراخ های زیر پوست بدن و پاهای مدیوم بیرون می آید ممکن است اکتوپلاسم هنگام خروج از بدن مدیوم صدها شکل به خود بگیرد که در کتاب های علم روحی شکل آن بیان شده است.این ماده از قلب یا از بالای کتف یا از پاهای مدیوم بیرون می آید.از تجزیه این ماده معلوم شده که ترکیبی از ((کلرید سدیم))و((فسفات کلسیوم))است.

در خقیقت این ماده تا چه حد می تواند چنین قدرتی را ایجاد نماید و دارای چنان اثر و خاصیت عجیبی باشد؟

میگوبند:ارواح ماده اکتوپلاسم را به دور دهان خود که دهان اثیری است جمع میکنند تا بتواند با زنده ها حرف بزند.البته ارواح از ماده اکتوپلاسم علاوخ بر تجسد و شکل بخشیدن به اعضای صوتی و سایر بدن خود برای انتقال و به حرکت درآوردن اجسام فیزیکی نیز استفاده می کنند.

علمای روحی میگوبند:

فرق مهمی که میان حرف زدن ما و حرف زدن ارواح هست این است که همه این کار ها را ارواح در ماده اثیری که لطیف تر از حیث تکوین و وسیع تر از حیث امواج است انجام میدهند.بنابراین دستگاه صوتی اثیری آنها می تواند در عالم روحی خود عمل کند.ولی در عالم ما نمیتواند عمل کند چون قسمت های اعضای صوتی ارواح از حیث لطافت طوری است که نمیتواند هوای سنگین جهان ما را به حرکت در آورد(چون سرعت حرکت امواج اثیری آنها خیلی بالاتر از سرعت حرکت امواج فیزیکی ما است.)بنابراین باید حالت جدیدی در دستگاه صوتی آنها به وجود آید که ارتعاشات امواج آنها را کند تر و مناسب تر با ارتعاشات امواج فیزیکی ما بکند.

این امر به وسیله مدیوم و ماده اکتوپلاسم موجود در بدن او تحقق می یابد.

همچنین علمای علم روحی معتقدند که در بین ارواح-ارواح شیمیدان وجود دارند که کار ارتباط و گفتگو بین ارواح و زمینی ها را برقرار می سازند.آنها ماده اکتوپلاسم را با موادی که آنها نزد خود دارند(یعنی ماده اثیری)مخلوط میسازد و به وسیله آنها برای خود دست فیزیکی و نقاب مانندی شبیه دهان-حلقوم و ریبین درست می کنند و آن را در وسط جلسه یا قسمتی از اتاق میگذارند و سپس هر روحی که بخواهد حرف بزند آن نقاب را به سر می کشد.

اما سوالی که جواب آن برای روح شناسان و معتقدان به ارتباط مدیومی بسیار مشکل است این است که ارواح چگونه خود را با ماده اکتوپلاسم می پوشانند و چگونه هم در آخر کار و پایان جلسه.آن را از خود دور می سازند.

دانشمندروحی((آرثر فندلای))با اعتراف به مشکل بودن حل این سوال.پیش بینی کرده که روزی خواهد رسید که چگونگی آن اعمال هم شناخته شود.

موفق باشید.


 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:0 صبح

 بنام خالق عالم ملکوت

قصه ی عجیبی از تخلیه روح

یکی از مدرسین حوزه ی علمیه ی قم که بسیار با تقوی و با ورع

است و گویا تخلیه روح دارد نقل میکرد که من روزی در اطاق

منزل خودمان نشسته بودم که ناگاه دیدم روحم از بدنم بیرون می

آید و بلاخره به بالا رفتم و از سقف اطاق بدون هیچ مزاحمتی

در فضای بازی قرار گرفتم.ضمنا" باغی در قریه ی محل تولدم

داشتم که فوق العاده به آبیاری آن بخصوص در فصل تابستان

علاقه مند بودم زیرا گلها ودرختهای خوبی داشت و ممکن بود با

کوچکترین بی توجهی آنها خشک شوند و از بین بروند لذا روی

همین علاقه تصمیم گرفتمکه سری به آن باغ بزنم و از وضع آنجا مطلع شوم لذا در فاصله ی یک لحظه خود را به باغ

رساندم.بعدازظهری بود.باغبان درگوشه ی باغ استراحت کرده بود

ولی هنوز بخواب نرفته بود.من چند لحظه کنار باغ به تماشای باغ

ایستادم که ناگاه دیدم باغباناز پشت سرم بمن میگوید حاج آقا خوش

آمدید. خوب معلوم بود که باغبان بخواب رفته و این روح او بود که مرا می دید و بمن

خوش آمد میگفت.

من از او پرسیدم باغ را آب داده ای؟گفت نه.امروز نوبت آب مال

ما بوده و من منتظرم که آب بیاید تا باغ را آب بدهم.گفتم: پس چرا

تحقیق نمی کنی که آب برای چه نیامده است.بیا با هم برویم و از

این موضوع تحقیق کنیم.روح او با من حرکت کرد ولی هنوز به

رودخانه (یعنی محلی که از آنجا آب بطرف باغ ما منشعب میشود)

نرسیده بودیم که اوبرگشت و وارد بدنش شد.یعنی از خواب بیدار

شد که ظاهرا" همسرش او را صدا زده بود و او را بیدار نموده

بود و من میشنیدم که به همسرش می گفت: الان حاج آقا را در

خواب می دیدم ایشان از آنکه باغ را آب نداده این ناراحت بودند

پس من به رودخانه می روم تا ببینم چرا برای باغ آب نمیفرستند.و

چون تا محلی که آب از رودخانه بطرف باغ ما منشعب می شد

حدود دوکیلومتر فاصله داشت و من چون سبک بودم خودم را به

یک لحظه به آن محل رساندم ولی باغبان پس از نیم ساعت به آنجا

رسید.در این مدت دیدم دو نفر بر سر آب دعوا میکنند ولی آنها مرا

نمی بینند.یکی از دو نفذ با بیل به سر دیگری زد و او کشته شد.

در میان رودخانه کسی نبود لذا قاتل موفق به فرار شد ولی وقتی

باغبان ما به محل حادثه رسید و چند لحظه آن منظره را نگاه

کرد خیلی متاثر شد و از ترس آنکه مبادا این قتل را به او نسبت

دهند فرار کرد ولی یکی از اهالی همان ده او را موقع فرار

کردن دید و از آنچه می ترسید بسرش آمد. بلاخره او رفت به

پاسگاه خبر داد که من دیدم فلانی (یعنی باغبان ما)آن مرد را

کشته است.من در این موقع دیدم با این وضع نمی توانم برای

باغبان کاری بگنم لذا فورا به قم برگشتم و با بدنم عزم مسافرت

کردم و بهقریه مان رفتم.اتفاقا" همان روز باغبان بیچاره را گرفته

بودند و به اتهام قتل به شهر برده بودند و او را زندانی کرده

بودند. مناول کاری که کردم فرستادم پی آن قاتل اصلی.او هم

بدون آنکه احتمال بدهد که من از موضوع اطلاع دارم به منزل ما

آمد.من او را در اطاق خلوتی خواستم و به او گفتم به این نشانیها

من میدانم که تو آن مرد را کشته ای و شرعا" چون عمدا" او را

نکشت ای می توانی با دادن دیه خودت را از اعدام نجات بدهی و

من تا بتوانم کوشش خواهم کرد که تو نه به زندان بروی و نه

اعدام شوی ولی دو شرط دارد یکی آنکه هر چه زودتر خودت را

معرفی کنی تا آن بیچاره ی بیگناه زودتر آزاد شود و دیگر آنکه

دیه ی قتل را بدهی و چون او میدانست که من قدرت اینکه او را

از اعدام نجات بدهم دارم به دست و پای من افتاد و گفت من

اینکارها را خواهم کرد ولی بشرط آنکه شما هم به وعده هایتان

عمل کنید یعنی نگذارید مرا اعدام کنند من هم به او قول دادم و

بحمدالله موفق هم شدم و او هم به وعده هایش عمل کرد و ماجرا خاتمه یافت.

--------------------

دوست من که این وبلاگ رو داری میخونی بدون که کسانی که تا

حدودی روحشان را تصفیه و تزکیه کرده اند بارها توانسته اند که

روحشان را اختیاری از بدنشان بیرون در بیاورند پس شرط اصلی

اش تزکیه نفس و سیروسلوک است که میتوانید به انجمن:

http://www.tazkiye.com/

بروید و از همین الان شروع به تزکیه روح کنید.

نوشته متن: محمد


 
نویسنده: محمد ::: یکشنبه 85/9/12::: ساعت 3:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان چند وقت به دلایلی مشکلی برایم پیش اومده بود نتونستم زیاد بنویسم.شرمدنده اما این سری با مطالب جالب اومدم.حتما تا آخر بخونید.

دنیای بهشت

بهشت چیست؟ اگر دوزخ بیمارستانی برای ارواح بیمار باشد.رفتن به بهشت مانند رفتن به ییلاق

است و در آنجا زیبایی و آرامش عظیمی وجود دارد.

در دنیای بهشت آرزوهای برآورده نشده معنوی برآورده میشوند.بهشت دنیای اجابت خواسته ها و

آرزوهاست.هر یک از ما آرزوهایی رفیع و معنوی داریم که به دلایلی قادر نیستیم طی اقامت در

زمین به آنها دست یابیم.این آرزوها در بهشت برآورده می شوند.

فروید در یکی از کتاب هایش در مورد پسر بچه ای بنام هرمان.صحبت میکند.گه به طرز حیرت

آوری گیلاس دوست داشت.اما مادرش به او اجازه نمی داد که بیش از اندازه ای معین گیلاس

بخورد.پسرک همچنان با چشمانی حریص به دنبال گیلاس بود.یک شب در خواب دید که به اندازه

ای که دلش میخواست گیلاس خورد.او همه گیلاس هایی را که در خانه داشتند خورد. وقتی

بیدار شد لبخند به لب داشت و با شادی فرآوان گفت: هرمان همه گیلاس ها را خورد) . او در

خواب خواسته اش را برآورده کرده بود.

ما در دنیای بهشت خواسته های ارضا نشده خود را برآورده می کنیم.از آنجایی که مردم متفاوت

دارای خواسته های متفاوت هستند. بهشت هر کس با بهشت دیگری یکی نیست.هر کس دارای

بهشت خاص خود است و این بسته به سابقه دینی و محیطی دارد(تزکیه نفس کنید و به انجمن

ارتباط با ارواح و تزکیه نفس-سیروسوک سر بزنید) می گفتم این بسته به سابقه دینی و محیطی

دارد که در زمین از آنها برخوردار بوده است.

گفته می شود بهشت دزدها شهری ست که در آنجا سگی نیست و خانه ها محافظی ندارد.

بهشت جای برآوردن خواسته ها است.بسیاری از مردم دوست دارند هنرمند.نقاش- و یا

موسیقیدان شوند. اما به دلیل محدودیت هایی که در طی اقامت در زمین دارند.قادر به دستیابی به

این گونه خواسته ها نیستند.

فرض کنید مرد جوانی استعداد نقاشی دارد .او آرزو دارد که نقاش بزرگی شود تا زیبایی و

عشقی را که در درون خود احساس می کند به شیوه ای خلاق بیان نماید. او می خواهد با پاریس

برود و در دانشکده هنر آنجا تحصیل کند. اما چون فقیر است باید کارهای نا مطلوب یک کارمند

را انجام دهد. چنین شخصی وقتی که کالبد فیزیکی خود را نرک می کند و به دنیای بهشت

می رود دیگر محدودیتی برای انجام خواسته های خود نمی بیند و می تواند توجه کاملش را به

هنر معطوف کند.

دنیای اختری در مقایسه با دنیای مادی مکان آگاهی و وجداست. در آنجا عواطف به مراتب

بالاتری رهنمون می شوند. در دنیای اختری استعدادهای خلاق ما آزادانه شکوفا می شوند. فرد

میتواند به طور طبیعی هر چه می خواهد از ماده اختری خلق کند.زیرا این ماده-سیال و

ارتجاعی است و بی درنگ به احساسات افکار و خواسته ها پاسخ می دهد .هر چه را که

بیندیشید خلق خواهد شد.(دوستان خوب توجه کنید)

بدین سان در دنیای بهشت هیچ بارانی نیست.اگر باران بخواهید فقط باید آن را تفکر کنید.و آنگاه

باران خواهد بارید.اما فقط برای شما فقط شما هستید که آن را احساس خواهید کرد. شخصی که

کنار شماست آن را به هیچ وجه احساس نخواهد کرد مگر آن که او هم باران بخواهد.

شما آنچه را آرزو می کنید بی درنگ در دنیای بهشت دریافت خواهید کرد. بنابراین در دنیای

بهشت حسادت-حرص- و احساس(تو بیشتری داری) وجود ندارد.زیرا لحظه ای که چیزی بخواهید آنجا پدیدار می شود.هر چه

که ذهن به آن بیندیشد بلافاصله آفریده می شود.بنابراین آنچه

که در زندگی زمینی آرزو داشتیم.اما نتوانسته این به آن برسیم در دنیای بهشت به آن دست خواهیم یافت

.

اما یک محدودیت در آنجا وجود دارد که ما بر خود تحمیل کرده ایم.الگوهای عاطفی و عادت های

ما طی عمر زمینی این محدودیت را به وجود می آورند.فردی را در نظر بگیرید که فلج است و

سال ها به کمک عصا راه می رود.این عادت عمیقا" در ذهن او حک شده است. وقتی او وارد

کالبد

اختری می شود این خاطره را از یاد نبرده است و تصور می کند که همچنان فردی فلج است.

و در نتیجه با عصایاختری وارد راه می شود.باید پیوسته به او یادآوری کرد((برادر)) دیکر به

این عصا یا چوب زیر بغل نیازی نداری.زیرا در دنیای اختری تو حتی نیازی به راه رفتن

برای رسیدن به مقصد نداری.در دنیای اختری اگر باید به جایی خاص برسید-هر اندازه هم که

از لحاظ فیزیکی دور باشد- فقط باید بخواهید و آنگاه در آنجا هستید.

----------------------------------------------------------------------------------------------

جی-پی واسوانی میگوید چندی پیش خواهری به دیدنم آمد.او جسما" ضعیف است و مدت هاست

که به یک ناراحتی فیزیکی مبتلا می باشد.او می گفت(( هر وقت که شما به سفر می روید من

خیلی غمگین می شوم.زیرا به علت ناراحتی جسمانی ام نمی توانم همراه شما بیایم.گاهی وقتی که

در سکوت فرو می روم تجسم میکنم .خانه ای دارد و دکمه ای را فشار می دهم و نام مکانی را

که شما به آنجا رفته اید به زبان می آورم و آنگاه بلافاصله به آنجا منتقل میشوم.))

جی پی واسوانی به او گفته است که: این دقیقا" چیزی است که در دنیای اختری اتفاق می افتد.

دوستان من چنانچه گفته شد. بهشت محل برآورده شدن آرزوهاست .همه آرزوهای متعالی شما در

بهشت برآورده می شوند.زیرا در بهشت محدودیتی نیست.

مگر محدودیت هایی که به لحاظ پاره ای از عقایدی که در ذهنمان ثبت نموده ایم به خود تحمیل کرده ایم.

بنابراین دوستان.پیوسته باید خود را از ارواحی رها بدانیم و خود را با جسم هایی که داریم یکی

ندانیم. شما جسم نیستید .جسم فقط مانند یک لباس است و شما کسی هستید که این لباس را پوشیده

است. مجود و هویت شما بیش از جسم است و نباید در ذهن خود جایی برای محدودیت های

جسم قایل شوید.محدودیت ها به جسم تعلق دارند.نه به شما و شما همیشه رها هستید.این جسم

است که بیمار می شود.شما بیمار نمی شوید.این جسم است که مفلوج می شود.شما هرگز دچار

مشکل فیزیکی-و فلج نمیشوید.

یکی از استادان علوم روحی میگوید. چندی پیش که از مجتمع جزامیان بازدید می کردم.به آنها

گفتم.

((حتی یک لحظه هم خیال نکنید که بیمار هستید.طی اقامت کوتاهتان در زمین-که دارای هدف

خاصی است-به شما جسمی داده شده است که به جزام مبتلاست.شما این جسم را ترک خواهید

کرد.در بهشت بیماری وجود ندارد.))

دوستان من در دنیای بهشت انسان فرصت آن را دارد که بهترین های وجودش را ابراز کند.در

دنیای بهشت گروههای خدماتی بسیاری هستند که انسان را ابراز کند.در دنیای بهشت گروه های

خدماتی بسیاری هستند که انسان در هم نشینی با آنها می آموزد تا با خلوص هر چه تمام تر

خدمت کند.یکی از درس های مهمی که همه در بهشت می آموزند .آن است که تمامی موجود ما

وهمه داشته های ما برای خدمت و یاری به جهان اطرافمان منظور شده است.

در عالم بعشت سیاست وجود ندارد و تلاش برای دست یابی به مقام و جاه-شهرت و اقتدار یا

بزرگی در میان نیست.با مرگ جسم فیزیکی نیازهای بدن مانند غذا و سرپناه-لباس و زیور آلات

خانه های زیبا و اتومبیل های مجلل دیگر ارزشی نخواهند داشت.

منظور از اقامت در عالم بهشت بی نیاز شدن ما از تمامی سختی هاست.مسائل بیشتری را

میتوان در مورد عالم بهشت بازگو کرد.آنها درست مانند تصاویری یکی پس از دیگری در

برابرم پدیدار می شوند.اما وقت کافی برای این کار نیست.و حتی نیازی به این کار نیست.زیرا

روزی همه ما به بهشت خواهیم رفت و شگفتی های آنجا را از نزدیک مشاهده خواهیم کرد.انشاالله

بهشت عالمی شگفت انگیز است.اما شگفت انگیز از آن عالمی است که فراسوی آن قرار دارد.

در عالم بهشت روح تعالی بیشتری می یابد تا زمانی که واپسین گره های زمینی گسسته شده و

همه پیونده ها با دنیای اندوه و درد به پایان برسند.آنگاه یک باز دیگر روح به خواب می

رود.خوابی عمیق و شیرین و این مرگ کالبد اختری است .نخستین مرگ - مرگ کالبد فیزیکی

است و دومین مرگ .مرگ کالبد اختری است .این عالم تازه .عالم ملکوت است.بله دوستان عالم

ملکوت انشاالله در مطلب بعدی را در مورد عالم ملکوت می نویسم .

موفق باشید

نوشته: محمد


 
نویسنده: محمد ::: شنبه 85/8/13::: ساعت 11:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین

در جهان ارواح اشکال را عقلها می سازند

علم روحی جدید و شواهد بسیاری اقامه نموده مبنی بر اینکه عقل مستقیما" در ماده اثر می گذارد و این مسئله امروز یک حقیقت علمی و مسلم می باشد.زیرا درجهان ارواح میزان این اثر زیاد تر می باشد.بنابراین در جهان روحی عقل مستقیما" در جسد اثیری که از حیث رقت و لطافت نسبت به جسد فیزیکی در درجه بالاتر قرار گرفته اثر میگذارد.

پس عقل در جهان ارواح به جسد اثیری همان شکلی ر میدهد که منطبق با متقضاس آن محیط باشد.

همانطوری که ما در روی زمین با شکل خاصی که جسد اثیری به خود گرفته است شناخته می شویم.در جهان ارواح هم جسد اثیری با همان شکل ساخته می شود.که عقل به وی داده است.پس عقل جوان یعنی عقلی که به واسطه خلاص شدن از قید جسد و نیرو گرفتن از عالم روحی به حد رشد نیروی خود رسیده و در عالم روح به جسد اثیری همان نیروئی را میدهد(نیروی فعاله) که در سیر آن جسد اثیری به سوی ابدیت در فضای بیکران هستی لازم دارد.یعنی متناسب با رشد و تکامل عقل جسد اثیری هم برای سیر به عوالم بالاتر تحول پیدا میکند.البته با نیروی محرکه ای که عقل می سازد.

پس شکل خارجی انسان در عالم روحی بر حسب ظهور خاطراتی است که آن خاطرات از طریق عقل در جسد اثیری عمل میکند.زیرا اغلب ارواح هنگام آمدن به عالم زمینی با استفاده از نیروی عقل که خاطرات زمینی در آن متمرکز بوده امواج خود را پائین می آورند یعنی زنده شدن خاطرات زمینی در عقل خودآگاه آنها ارواح ترجیح می دهند که با همان شکل قدیمی که در روی زمین دداشته اند ظاهر شوند تا حاضرین در جلسه ارتباط بتوانند آنها را بشناسند.

اما هنگان برگشتن به جهان اثیری(روحی) با کمک عقل آن شکل زمینی را از خود دور می کنند.چون این کار برای آنها زحمتی ندارد.باز هم همانطور است که ارواح می خواهند در لوح حساس خود را به مردم زمینی نشان دهند و یا اینکه در جلسه ارتباط برای شناساندن شخصیت خویش به دیگرانی که آنها را قبلا می شناخته اند.تجسد مادی بخود می گیرند.

این ظواهر امروز از بدیها علم روحی جدید بشمار می رود.هیچکدام از بحث کنندگان و نویسندگان روحی در این مسئله با هم اختلافی ندارند.پس آیا این تغیر شکل از جانب ارواح هنگام لزوم امکان دارد.یا همه اینها صرف خیال هستند؟

برای اثبات این حقیقت می گوییم تجسم اخلاق که محل واقعی آن عمل می باشد.یعنی اخلاق و رفتار دائمی هر شخصی جمال واقعی آن شخص را در مرحله عقل باطن تشکیل می دهد همان اخلاق پنهان شده در عقل است که جمال حقیقی انسان را در جهان ارواح در قالب جسد اثیری ظاهر می سازد.آن وقت عقل همان جمال را برای همان جسد اثیری بطور جاودانه تجلی می دهد.

در مقابل تاثیر عقل در جمال اخلاقی هیچ مانعی جر قوه حافظه وجود ندارد.

چون آن جمال اخلاقی مرکز نیروی ذاکره عقل می باشد و آن ذاکره در این جهان ماده بطور خود آگاه عمل نمی کند.یعنی همه آنچه را که دارد نمی تواند یک دفعه ظاهر کند.ولی در جهان روحی که عقل از قید و بند جسد مادی خلاص شده و ذاکره هم توانسته همه مکنونات خود را ظاهر سازد لذا عقل همان جمال را به جسد اثیری میدهد پس در واقع در جهان اثیری همان شکلی که انسان دارد و بطور کامل از جمال اخلاقی ظاهر شده می تواند همه عواطف و احساسات آن شخص را نشان دهد.یعنی همان شکل با زبان حال شخصیت واقعی ان انسان را نشان می دهد.وقتی که در آن مشاعر و عواطف بتدریج تطوری حاصل شود.طبعا" در آن جمال اثیری هم تغییر و تحولی پدید خواهد آمد.یعنی عقل خودآگاه در اثر تحولی که برایش پدید آمد جمال دیگری برای آن جسد اثیری که لطیف تر از جمال قبلی است ظاهر می کند و روح با آن شکل و جمال جدید آماده انتقال به جهان بالاتری می گردد پس مسلم شد که در جهان ارواح امکان ندارد جسد اثیری مشاعر و عواطفی را به خود نسبت دهد که قبلا" مالک آن نبوده است.به همین مناسبت است که گفته اند:عالم ارواح بر خلاف عالم زمینی جهان شهود است.زیرا آدمی در زندگی زمینی میتواند بعضی عواطف و مشاعری را از خود بروز دهد که در عقل باطن او نیست چون جهان زمینی جهان تجلی همه عقل باطن که شخصیت آدمی در آنجا شکل میگیرد نمی باشد بلکه روی آن را مقداری پوششهای مادی پوشانده حتی طوری است که خود آدمی هم به همه آن چیزهائی که درضمیر ناخودآگاه خود یعنی در عقل باطنش هست آگاهی کامل ندارد.اما وقتی که شخص به جهان ارواح منتقل شده عقل باطن از قید و بند پوششهای مادی بیرون آمده یکجا می شود نیروی ذاکره آن شخص به دستور عقل آن جمال عقلی (شخصیت واقعی)روح را ظاهر میکند و آدمی در جهان اثیری با همان شکل اخلاقی و ملکات نفسانی شناخته میشود.

موفق باشید


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 85/8/11::: ساعت 2:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین

انسان علاوه بر بدن مادی .یک بدن مثالی و یک روح داره.هنگام مرگ بدن مادی رو رها میکنه و به عالم برزخ وارد میشه.و با یدن مثالی خود در آن جا یه حیات خودش ادامه میده.این بدن تجسم حقیقت و باطن خودش هست.که در حقیقت خود آن را زیبا یا زشت درست کرده.این بدن مثالی به هر شکلی که باشه.چون حقیقت خودشه.هر کس با مشاهده آن صاحب آن را تشخیص میده همان گونه که ما در این دنیا افراد را از قیافه ی ظاهری آن تشخیص میدهیم.
مهمترین تفاوت زندگی این دنیا و عالم برزخ گذشته از این عالم که در عالم برزخ ماده و لذا تحول مادی نیستش.به لحاظ زندگی اجتماعی و عدم آن است.یعنی انسان در همین دنیا چاره ای جز زندگی اجتماعی نداره و کارهای فرد در اجتماع تاثیر میگذاره .همان گونه که اجتماع نیز دز فرد تاثیر میذاره.
به علاوه نیکوکاران و بد کاران از هم چدا خستند و نمیتونن به باطن و واقعیت افراد پی برد(وای بسا گرگ هایی در لباس میش)
(امیدوارم دوستان منظور من رو متوجه شده باشید)اما با مرگ این وضعیت دگرگون میشه یعنی دیگه در اونجا زندگی اجتماعی.همکاری .و..آزار رساندن و اذیت شدن از دیگران وجود نداره .اگر چه ارواح همدیگر رو میبینند و همنشین یکدیگرند اما اولا:هر کسی تکلیفس از دیگران جدا هستش و بر خلاف دنیا که اگر به خاطر خطاهای عده ای مصیبتی میرسید خشک و تر را با هم میسوختند .در اونجا حساب هر کس جداگانه رسیدگی میشه.
ثانیا:نیکان و بدن از هم جدا شدند و دیگر ریا و تظاهر در کار نیست .خوبان در جوار هم و بدان نیز در کنار هم هستند.

نوشته:محمد


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 85/8/11::: ساعت 2:0 صبح

 

شرایط لازم برای ارتباط با ارواح:

ارتباط با ارواح به روش بیهوشی مدیومی شرایط و قوانین زیادی دارد که به اعتراف علمای روحی تاکنون علم موفق به کشف و شناخت آنها نشده است.البته انسان با ریاضت صحیح و تزکیه نفس و صفای باطن میتواند به مقامی برسد که بدون واسطه با ارواح ارتباط برقرار مند چنان که این حالات را در زندگی و سیر انسان های عارف و الهی میبینیم.

اما شرایط و ویژگی هایی که در ارتباط روحی از طریق بیهوشی مدیومی تجربه و تحصیل شده و لازم است رعایت گردد عبارت اند از:

1-وجود مدیوم یا واسطه که از توانای و قابلیت بالایی برخوردار باشد.

2-میگویند در جسم مدیوم مقدار زیادی از ماده اکتوپلاسم یا تلیپلاسم موجود میباشد.این ماده به ارواح قدرت خواهد میدهد تا با استفاده از آن دستگاه صوتی (دهان.گلو و زبان)خود را کمی غلیظ تر کرده و به شکل دهان و زبان و گلوی ما در آورند تا برای زنده های زمینی امواج صوتی تولید کنند.

علمای علم روحی میگویند:به تحقیث ثابت شده که بیشتر مردن به اختلاف درجات دارای صفات مدیومی هستند و این اختلاف هم به واسطه کمی و یا زیادی ماده((اکتوپلاسم))در بدت آنها میباشد.

2-در شب و تاریکی :زیرا چراغ کم نور خصوصا" نور قرمز خیلی کم .

3-توافق فکری و اعتقادی میان حاضرین در جلسه و فرد راهنما و داشتن صفای باطن

عده ای گفته اند برای ایجاد توافق فکری بهترین چیز امواج موسیقی است آن هم سرودهای دینی

4-مداومت در انجام کار جهت تشخیص و تطبیق صداها

5-خواندن ذکرهای مخصوص(مثل دعا و فاتحه)

6-خواندن سرودهای دینی جهت ایجاد ححالات موافق بین حاضرین

7-روح طالب ارتباط حضور در جلسه را اراده کند

8-انتخاب مکانی مناسب که به دور از جنجال و شلوغی باشد

9-حضور راهنمایی دقیق و هماهنگ امور

محمد


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 85/8/11::: ساعت 1:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

برون فکنی روح

یکی از دلایل بسیار محکم علمی و تجربی بر اثبات اصل وجود روح و تجردو مادی نبودن آن خلع روح از بدن است که در اصطلاح علمی به آن((برون فکنی روح)یا برون افکنی روح میگوبند که گاهی به پرواز روح یا سفر روحی تعبیر میشود .

این مساله همچنین ثابت میکند انسان علاوه بر مادی فیزیکی دارای بدن مثالی یا بدن اثیرینیز هست که روح به هنگام جدایی از جسم در آن قرار میگیرد

طرح روحی یا برون فکنی روح پدیده ای است که شخص می تواند با اراده به وسیله عوامل دیگر و یا بدون هیچ عاملی روح خود و بلکه روح دیگران را ازجسم فیزیکی خارج نماید.

علت اینکه در تعریف قید (با اراده) یا (بدون اراده)آمده آن است که برون فکنی روح دو نوع است و این دو نوع با هم متفاوت است یکی ((برون فکنی ارادی))که هیچ عامل دیگری در آن دخیل نیست وشخص میتواند با اراده هود آن را انجام دهد.

دیگری ((برون فکنی غیر ارادی))که در اثر عوامل دیگر مانند بیهوشی و خواب مغناطیسی مدیوم به طور ناخودآگاه صورت میگیرد و به طور غالب فرد ار جدایی روح از بدنش آگاهی ندارد و ممکن است بعد از آن متوجه گردد.

از این رو برون فکنی روح میتواند به طرق گوناگون و در زمان های مختلف صورت گیرد:

1-در بیداری همراه با اختیار که این کار فقط توسط افراد بزرگ و عارف و متخصص قابل انجام می باشد البته همه متیوانند انجام بدهند اما باید قدرت روحی مناسبی نیز داشته باشند.

به این قسم برون فکنی ارادی میگویند.

2-در بیداری ولی بدون اراده و اختیار بلکه با عوامل دیگر صورت میگیرد یعنی با خود به خود خلع روح صورت میگیرد و یا دیگری این عمل را در او انجام میدهد(برون فکنی غیر ارادی)

3-در مواقع خواب البته هر خوابی برون فکنی نیست بلکه پیش از آن تصمیم بر برون فکنی لازم است(خروج غیر ارادی یا بذون فکنی ارادی)

4--به هنگام بیهوشی مغناطیسی یا خواب مصنوعی-هیپنوتیزم (خروج غیر ارادی)

5-به هنگام بیهوشی مدیوم در ارتباط روحی(غیر ارادی)

6-به هنگام بیهوشی جراحی(غیر ارادی و غیر طبیعی)

7-به هنگام بیهوشی از طریق داروهای مخدر و بیهوش کننده (برون فکنی غیر ارادی)

دوستان این تعریف کلی از برون فکنی روح بود انشاالله مطالب بیشتری در آبنده براتون مینویسم

موفق باشید


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 85/8/11::: ساعت 1:0 صبح
طی الارض یا انتقال با جسد فیزیکی.حالتی هست که بعضی ها میتونن با جسم مادی خود به جاهای دور برن و حتی از دیوارها و سقف ها و صندوق های بسته عبور کنند و یا جابجایی و انتقال یک شی رو از مکانی به مکان دیگه در آن واحد .طبق این تعریف طی الارض رو نمیتوان همون( برون فکنی روح)(جدایی و خلع روح از بدن)دانست.حالا اینکه بعضی ها چنین توهمی کردند که برون فکنی همون طی الارض هست.ولی این دو تا با هم تفاوت دارن چون در برون فکنی روح حرکت و جابجایی روح با جسد مثالی (بدن روحی)است.ولی در طی الارض انتقال و جابجایی جسم مادی و فیزیکی هست.به عبارت دیگه در برون فکنی سفر روحی است ولی در طی الارض جسمانی هست.
حالا اینکه بعضی ها میگن طی الارض همون برون فکنی روحه اینه که اونا معتقدند انتقال انسان از یه مکان بعید در یک لحظه با بدن عنصری مادی ممکن نیست.چون با بدن مثالی برزخی(بدن روحی یا اثیری)امکان پذیره.
همین طور که محققان علم روح شناسی گفتن این مساله توجیه مادی و طاهری نداره و نمیتوان آن را با امور مادی تجزیه و تحلیل کرد بلکه باید اینو جزو خرق عادت دانست.یعنی اموری که وقوع آنها از نظر عقلی ممتنع و محال نیست.ولی غیر عادی است. و از همه کس سر نمیزنه.
علمای روحی عامل به وجود آورنده ی این حالت.یعنی انتقال با جسد فیزیکی رو وجود نیروهای مغناطیسی و کهربایی در اعضای انسان میدانند.( این از نظر علم روح شناسی)
-----------------------------------------------------------
(و لازم است اینو بدونید که مساله ی طی الارض ریشه ی قرآنی داره)که جریانش مفصله.
طی الارض یک موهبت و کرامت خداست و عنایت الهی است .که اینو بدونید که به هر کسی نمیدن.بلکه اختصاص به نفوس قدسیه الهیه و بندگان پاک و خالص الهی دارد.
از این رو کسایی که به درجات کمال معنوی دست یافته اند و لیاقت و ظرفیت اونو پیدا میکنند.
آنان کسانی هستند که با جوهر عبادت و بندگی به مقام قرب و ولایت الهی نایل آمدند و محبت و محبوب او شدن.و خداوند هم اونا رو صاحب ولایت تکوینی و کرامات معنوی نموده که از آن جمله .رسیدن به مقام طی الارض هست.کسایی که صاحب این مقام و کرامت شدن بسارند و نمونه های آن فراوان یافت میشه.که بهترین دلیل بر امکان وقوع طی الارض میباشد.
یا حق

 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 85/8/8::: ساعت 6:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

کلمه ی اثبر نزد ستاره شناسان قدیم.فلک نهم است و نزد دانشمندان طبیعی ماده ای است بدون وزن که از تمام اجسام و مداد می گذرد و امتداد صوت و گرما به وسیله موج های آن صورت میگیره.این کلمه یونانی است
ماده ی اثیری ماده ای لطبف و بی وزن و سبک است که در جسد مثالی ارواح وجود دارد و به آن
(تلی پلاسم) میگویند.(البته اکر تعبیر به مواد.راحع به جسد مثالی ارواح صحیح باشد)
باید گفت خود روح ذاتا موجودی مجرد و غیر مادی است و این ماده اثیری نمی تواند از ذات و لکن روح در بدن مثالی خود قرار داد و این ماده میتواند ذز این بدن لطیف اثیری وجود داشته باشد البته ماده آن با ماده طبیعی تفاوت دارد
علمای روحی تا اونجایی که میدونم میگن:ارواح برای تولید صدا و بر قراری ارتباط با زمینی ها به دو ماده نیاز دارند:یکی ماده ((اکتوپلاسم)) (اگر خواستیم بگید تا کاملا براتون واضح توضیح بدم
و یکی دیگر ((ماده اثیری))است که در ارواح هست و ارواح با مخلوط نمودن این ماده ابزار تکلم درست کرده و با زنده ها ارتباط بر قرار میکنند
همچنین علمای روحی میکویند تا موقعی که ماده اکتوپلاسم با آن ماده اثیری مخلوط نشود هیچ فایده ای ندارد و ماده اکتوپلاسم به تنهایی در تجسد اعضای صوتی و سایر اعضای بدن ارواح کافی نیست علمای علم روحی نتوانسته اند از کیفیت ترکیب ماده اثیری (که در حقیقت یک ترکیب شیمیایی است و توسط روح شیمیدان صورت میگیرد)آگاهی پیدا کنند.


 
<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ