سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 291200

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 4

ارتباط با ارواح

 
[پیمان] دوستی را نگه دار، گرچه دیگری آن را نگه ندارد . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 86/6/22::: ساعت 3:20 صبح

متافیزیک و پرورش نیروهای درون(قسمت2)

‌عرفا در این باب تمثیل زیبایی دارند و انسان را به یک زندانی تشبیه می‌کنند که از وضعیت نامناسب زندان آگاه و ناراضی است، همچنین از شرایط مناسب بیرون از زندان و محاسن آزادی و رهایی اطلاع داشته و آرزوی آزادی دارد. این شخص نسبت به این وضع موجود معترض بوده، با نخوردن، نخوابیدن، سکوت و عزلت اعتراض خود را نشان می‌دهد. در این صورت ممکن است مسئولین برای او تسهیلاتی در نظر گیرند؛ مثلاً، گاهی به او اجازه بیرون آمدن و سیر در محیط بیرون(عالم بالا) را بدهند. ولی قاعدتاً این زندانی باید برای آزادی کامل تا پایان مهلت مقرر صبر نماید، که آن موعد مقرر برای آزادی روح از زندان جسم، مرگ است.

خاموشی:

خاموشی گام نخست عبادت، نشانة هوشمندی، راهنمای آدمی به خیر و خوبی، مایة رضایت خداوند عزوجل و شیوه اهل تحقیق است. سکوت عامل روشنی اندیشه، نورانیت دل، گشودن درهای حکمت و مـوجب طرد شیطان می‌باشد. بزرگان خاموشی را، صفتی زیبا و بلند مرتبه دانسته‌اند و معتقدند که، محبت، پاکی، هیبت و آسایش دنیا به دنبال خاموشی حاصل می‌شود. در کلام معصومین(علیهم‌السلام) از سکوت به عنوان یاور دین، نشانه ایمان و نور یاد شده است. حضرت امام صادق(علیه‌السلام)، خاموشی را سبب ریاضت نفس، شیرینی عبادت، زدودن قساوت قلب و موجب عفاف، جوانمردی و زیرکی دانسته‌اند. همچنین حضرت امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«حلم و بردباری و علم و سکوت از نشانه‌های فهم و فراست آدمی است.» مولوی شاعر و عارف نامدار، خاموشی را به“دریا”و سخن گفتن را به“جوی آب”تشبیه می‌کند.

این همه اوصاف در مورد خاموشی از آن جهت است که وقتی زبان از سخن گفتن با خلق بازماند، به سخن گفتن با حق بپردازد و به ذکر او مشغول گردد. خاموشی را به دو نوع“خاموشی زبان”و“خاموشی ذهن”تقسیم می‌کنند. نوع اول مربوط به عوام و نوع دوم مربوط به خواص است. بر عموم مردم لازم است که زبان از گفتن باز دارند و به ذکر حق تعالی مشغول شوند، بر خواص لازم است که علاوه بر زبان، ذهن را نیز از پرداختن به غیر خدا باز دارند و آن را با یاد خدا پر کنند.

عزلت:

تنهایی و عزلت کلید پیوستن به حضرت ودود و عبادت او می‌باشد. این صفت نیک، از گنجینه‌های پرسود، شیوه صالحان و برترین خصلت زیرکان است. گوشه‌گیری از خلق سرچشمه صلاح و پاکی و عامل جلوگیری از گناهان(غیبت، دروغ، حسادت، ریا، تملق) است. سالم ماندن دین، سالم ماندن از شر مردم و سالم ماندن مردم از شر ما از جمله محاسن دیگر عزلت می‌باشد. به دنبال تنهایی توفیق اجباری جهت سکوت به زبان حاصل می‌گردد و زمینه را برای باز شدن زبان به ذکر خدا فراهم می‌کند.

تنهایی نوعی ریاضت نفس است که انسان را به مقام والای بندگی نزدیک می‌کند. شخصِ تنها، فرصت می‌یابد تا در عظمت حضرت حق، نعمات و رحمات او، ذلت و معاصی خود تفکر و تعمق نماید، که این خود ثمرات ارزشمندی به دنبال خواهد داشت، و شاید به دنبال آن راهی به بارگاه ملکوتی پروردگار عظیم باز شود. مولای متقیان حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«پیوستن به خدا در بریدن از مردم است.» همچنین هنگامی که از حضرت امام صادق(علیه‌السلام) درباره علت خلوت گزینی ایشان سؤال شد فرمودند:«اگر حلاوت تنهایی را می‌چشیدی از خودت هم می‌گریختی.» براستی چه گوهر گرانبهایی در صدف تنهایی نهفته است که بی‌خبران را از آن اطلاعی نیست؟!

بیخوابی:

نخوابیدن و شب بیداری مقدمه زنده کردن دل است، دلی که زنده باشد، فکر و ذکرش خدای جلیل خواهد بود. تعبد و تفکر شبانه بسیار ارزشمند است و بهتر به جبروت حضرت دوست راه می‌یابد. نخوابیدن و نخوردن با هم در ارتباط‌اند، چرا که وقتی شکم پر شود، خواب به سراغ انسان می‌آید، و وقتی شکم خالی باشد، خواب از انسان دور می‌شود. سکوت و عزلت نیز با هم ارتباط دارند، شخص تنها، ناخودآگاه خاموش خواهد بود و شخص خاموش تنها خواهد شد.

بیخوابی بر دو گونه است، اول بیخوابی به چشم که فقط چشمان باز و جسم بیدار است، دوم بیخوابی به دل که علاوه بر بیداری چشم، دل نیز بیدار و معطوف و متوجه به سمت ملکوت حق تعالی می‌باشد. در کتاب زیبای“حکایت شمس” از خواب به عنوان زنجیر پای مردان راه خدا یاد شده است، و اگر روندة طریق الی‌اللـه بخواهد به سر منزل مقصود برسد باید این زنجیر را از پای خود باز نماید. باب شهر علم الهی حضرت علی(علیه‌السلام) می فرمایند:«هر گاه خداوند بخواهد بندة خود را اصلاح گرداند سه چیز نصیب او کند، کم‌گویی، کم‌خوری و کم‌خوابی.»

کم‌خوردن:

«کم‌خوردن در تمام حالات و در نزد همه اقوام پسندیده است» و برای آن فواید بیشماری آمده است، گرسنگی عامل تقرب به عالم فرشتگان است. فرشتگان خواب و خوراک ندارند و انسان اگر بخواهد همانند آنها شده، به آنها نزدیک شود، باید از خواب و خوراک خود بکاهد. حضرت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) ـ آن بانی نزول نعمت اسلام از آسمان به زمین ـ می‌فرمایند:«هرکه زیاد تسبیح و تمجید حق کند و کم‌خورد و کم‌نوشد و کم‌خوابد، فرشتگان مشتاق او شوند.»
کم‌خوردن سبب گرامی‌تر شدن نفس، زلالی و سلامتی اندیشه، مصفا شدن دل و تبلور نور حکمت در درون می‌شود. تقویت پاکدامنی، پایدار شدن تندرستی و کم‌شدن دردها از جمله محاسن دیگر کم‌خوردن است. گرسنگی عامل رفع خواب و سبب دوام بیداری است و باعث کاهش شدت شهوات می‌گردد.

عارف الهی حضرت آیت‌الله میرزا جواد آقاملکی تبریزی، گرسنگی را از نزدیک‌ترین اسباب برای رسیدن به بهترین و بالاترین نعمت‌ها(نعمت معرفت، قرب و لقاء) می‌داند، همچنین می‌فرمایند:«گرسنگی را برای سالک فوایدی است در تکمیل نفس و معرفت پروردگار که از شمار بیرون است.»

انسانها در طول شبانه روز، اوقات زیادی را صرف تهیه، طبخ و مصرف غذا و تبعات ناشی از آن می‌کنند، لذا کم‌خوردن باعث صرفه‌جویی در وقت می‌شود، انسانِ آگاه این اوقات مازاد را در عبادت حق سپری می‌کند. کاهش مصرف مواد غذایی باعث افزایش توان مالی بمنظور کمک به دیگران و اطعام مساکین و نیازمندان می‌گردد.

پرخوری سبب تباهی جان و بدن، سختی، بیماری و مردن دل، نابودی پارسائی و معرفت و دوری از خدا می‌شود. خواب زیاد، خوابهای پریشان و تحریک شهوات از عوارض دیگر پرخوری است. افراد پرخور و شکم پرست، توفیق ورود به ملکوت آسمانها را پیدا نمی‌کنند. پیامبر گرامی اسلام که درود خداوند بر او و خاندانش باد می‌فرمایند:«نور حکمت، گرسنگی است و دور شدن از خدا، سیری. سیر نباشید که نور معرفت در دلهایتان می‌فسرد.»

گرسنگی بر دو نوع«اختیاری» و «اضطراری» تقسیم می‌شود.
نوع اضطراری به اقتضای شرایط مکانی و یا زمانی و خارج از کنترل شخص حادث می‌شود و خالی از فایده نمی‌باشد. نوع اختیاری که شخص با میل و اراده خود در پیش می‌گیرد، بسیار مفید و ثمربخش است. نکتة مهم آنکه نباید در گرسنگی افراط شود و همواره باید اعتدال رعایت گردد. افراط در نخوردن باعث زایل شدن عقل و فساد بدن می‌شود.

براستی چه حکمتی در نخوردن، نخوابیدن، سکوت و تنهایی نهفته است که تا این اندازه اهمیت دارند؟ شاید به این دلیل باشد که خداوند صمد از خوردن، خوابیدن و همنشینی و هم صحبتی بی‌نیاز است! و اگر بخواهیم به او نزدیک شویم باید اینگونه باشیم! (والله بکل شیء علیم)


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 86/6/22::: ساعت 3:15 صبح

متافیزیک و پرورش نیروهای درون(قسمت اول)

‌هدف از خلقت انسان عبادت و شناخت رب عظیم می‌باشد. از بزرگترین مشکلات و موانع انسانِ آگاه در رسیدن به این هدف مهم، کمبود وقت است، چرا که مدت حضور بشر در این کره خاکی بسیار اندک است. با یک محاسبه ساده مشخص می‌شود که بخش اعظم وقت در شبانه روز با خوردن، خوابیدن، صحبت کردن و همنشینی با سایرین تلف می‌گردد. لذا حداقل سود ترک و یا کاهش عوامل مذکور، داشتن فرصت کافی برای پرداختن به امور معنوی و روحانی می‌باشد.

از بزرگان دین در این باب سخنان ارزشمندی بجا مانده است که چراغ هدایتِ شیفتگان و پیروان می‌باشد. امید آنکه ما نیز در روشنایی آن به هدف و مقصود برسیم(انشاالله).

حضرت امام صادق(علیه‌السلام) ـ آن بحر علوم و معارف الهی و آسمانی ـ می‌فرمایند:«مؤمن را راحتی و آسایش حقیقی نباشد، جز در لقای خداوند متعال. ولی آسایش دنیا در چهار چیز است:
خاموشی و سکوت که بوسیله آن حال قلب و نفس خویش و آنچه میان تو و خالق خویش می‌گذرد،بشناسی، عزلتی که به این وسیله از آفات ظاهری و باطنی زمان نجات بیابی، گرسنگی‌ای که شهوات و وسواس را به واسطه‌اش بمیرانی و شب بیداری‌ای که قلبت را بدان نورانی کنی و طبعت را صفا و روحت را پالایش دهی.»

در آثار بیشتر عرفا نیز از این چهار مقوله یاد شده است.
شیخ اکبر محیی‌الدین ابن عبداللـه حاتم طائی اندلسی مشهور به ابن عربی از عرفای سوخته و کار آزموده و تیز بین می‌باشد. آراء ابن عربی سالهاست که در میان عرفا، متفکران و محققان جهان اسلام مورد توجه بوده و می‌باشد.

در کتاب“رسائل ابن عربی”ـ رسالة اول تحت عنوان“حلیه الابدال”ـ فصول اول تا چهارم در باب خاموشی، عزلت، گرسنگی و بی‌خوابی سخن به میان آمده است.
در مقدمة این فصول ابن عربی از قول عبدالمجیدبن‌سلمه و او نیز از قول معاذبن اشرس(که خود ازجمله ابدال است) این چهار عامل را سبب ابدال شدن می‌داند. تشریح این چهار مقوله طی چهار فصل از رسالة اول توسط ابن عربی بیانگر اهمیت آن از دیدگاه این عارف بزرگ می‌باشد.

عارف کامل آیت‌اللـه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(قدس‌سره) در کتاب ارزشمند“المراقبات”چنین نقل می‌کند:
«در حدیث معراج است که خداوند فرمود:
یا احمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آیا می‌دانی که میراث روزه چیست؟ عرض کرد: نه؟ فرمود: میراث روزه کم خوراکی و کم‌گویی است، پس فرمود: سکوت موروث حکمت می‌شود و حکمت موروث معرفت و معرفت موروث یقین است و چون بنده به مرتبة یقین برسد باکی ندارد که چگونه بر او می‌گذرد! به سختی یا به آسانی؟ برای او متفاوت نیست و این مقام صاحبان“رضا” است و هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت ملازم حال او خواهد بود: شکری که آلوده به جهل و نادانی نباشد و ذکری که فراموشی در آن راه نیابدو دوستی که محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح نمی‌دارد و چون مرا دوست داشت من هم او را دوست خواهم داشت و خـلق خودم را به محبت او خـواهم گمـاشت و چشم و دل او را به جلال و عظمت خود گشاده خواهم ساخت و از او علم خاصه خلق را مخفی نخواهم داشت و در تاریکی‌های شب و روشنایی روز با او مناجات خواهم نمود تا اینکه گفتار او با سایر خلق منقطع گردد و مجالست او با آنها بریده شود و سخن خودم و کلام فرشتگانم را به گوش او می‌رسانم می‌شنوانم و راز خودم را که از خلق خودم پنهان داشته‌ام بر او فاش می‌سازم تا آنجا که فرمود: البته عقل او را غرق در معرفت خود خواهم ساخت و خود در مقام عقل او جا خواهم گرفت.‌…»

خاموشی و کم‌گفتن، عزلت و دوری از خلق، بیخوابی و کم‌خوابی، نخوردن و کم‌خوردن از جمله عوامل مهم در پرورش و هدایت نیروهای درونی می‌باشد. در احوال و آثار اکثر دانشمندان متافیزیک و بزرگان مکاتب اسرار به کرات به این موضوعات برمی‌خوریم.


 
نویسنده: محمد ::: پنج شنبه 86/6/22::: ساعت 3:4 صبح

چاکرای هفتم


چاکرای هفتم در وسط سر در بالاترین نقطه قرار دارد. این چاکرا با تمام رنگ های رنگین کمان می درخشد اما رنگ غالب آن بنفش پررنگ است. اینجا جایی است که انگار در خانة‌ خود هستیم و یگانگی با اصل الهی ازلی را تجربه می کنیم.
جالب است بدانید که گره ای به آن معنا در چاکرای هفتم وجود ندارد. صرفا دامنه باز بودن آن می تواند کم یا زیاد باشد
.
وقتی رشد چاکرای هفتم ا فزایش می یابد در می یابید که دنیای مادی هیچ چیز نیست و به علت یگانگی با هستی الهی همه چیز در درون شما وجود دارد
.
در این زمینه جالب است که توجه داشته باشید ملاج کودک در سن 9 تا 24 ماهگی اول زندگی اش باز باقی می ماند. در طول این دورة‌ اولیة‌ زندگی روی زمین طفل در آگاهی و وحدت کامل به سر می برد
.
اگر این چاکرا کاملا باز نباشد احساس نبود اطمینان، بی هدفی و بیهودگی و ترس از مرگ اغلب به سراغ تان می آید. شاید برای کنترل این احساسات منفی سعی کنید که برای فرار از آنها به فعالیت زیاد پناه ببرید یا زیر بار مسؤولیت های جدید بروید برای این که خود را مهم و محق جلوه دهید. کسی که چاکرا هفتم کاملا بازی دارد خواب ندارد و همیشه نیمه بیدار است
.

چاکرای ششم
چاکرای ششم در فاصلة‌ یک انگشت بالای پل بینی در وسط پیشانی قرار دارد که جایگاه نیروهای ذهنی متعال، تشخیص ، حافظه و ارادة‌ ماست.
درک شهودی و روش بینی مخصوص این چاکراست. عملکرد هماهنگ این چاکرا باعث می شود که ذهنی فعال و کل نگرانه داشته باشید. توجه به حقایق اسرار آمیز نیز به این چاکرا مربوط می شود
.
کسی که چاکرای ششم در او عملکرد ناهماهنگی دارد، بیش از حد روی حوزة‌ عقل پافشاری می کند و تصمیمات زندگی اش منحصرا با عقل و منطق صورت می گیرد . این افراد تنها چیزهایی را قبول می کنند که ذهن شان بتواند درک کند و به آسانی قربانی تکبر روشنکفرانة‌ خود می شوند
.
کم کاری چاکرای ششم باعث می شود که تنها حقیقتی را ببینید و باور کنید که در جها ن بیرون قابل دیدن باشد. در این صورت حقایق روحانی را رد کرده و افکار پریشان و آشفته ای خواهید داشت. کسانی که خیلی فراموش کار بوده و بینایی ضعیفی دارند اغلب چاکرای ششمشان کم کار است. اشخاصی که 4 ساعت به حالت خواب و بیدار هستند چاکرای ششم شان فعال است
.

چاکرای پنجم
چاکرای پنجم بین حفرة گردن و حنجره قرار دارد. مرکز ظرفیت بیان، ارتباط و الهام انسان است. ارتباط برقرار کردن در زندگی شخصی عمدتا از راه صحبت کردن و همین طور با حرکت صورت می گیرد که مربوط به این چاکرا می باشد.
اگر این چاکرا هماهنگ کار کند می توانید کاملا ساکت بمانید و از صمیم قلب به دیگران گوش داده و حرف هایشان را درک کنید. گفتارتان خلاق و پرشور بوده و در عین حال کاملا واضح است. صدای شما پرطنین و خوش آهنگ است. وقتی با مشکل یا مخالفتی روبه رو می شوید با خودتان صادق باقی خواهید ماند و می توانید اگر بخواهید «نه» بگویید. نظر دیگران هم نمی تواند شما را تحت تأثیر قرار دهد یا فریب دهد
.
اگر چاکرای پنجم هماهنگ کار نکند کلامتان خشن، بی ادبانه، سرد و جدی است. صدایتان نسبتا بلند و کلام تان فاقد معنای عمیق است. اگر چاکرای پنجم فعال باشد 4 تا 5 ساعت خواب در شب به طرف راست و چپ به طور متناوب می خوابید
.
کارکرد ناهماهنگ چاکرای پنجم باعث می شود که عده ای از قدرت بیان شان برای گول زدن دیگری سوء استفاده کنند
.
کم کاری چاکرای پنجم باعث خجالتی شدن، ساکت بودن و دورن گرایی می شود. در این صورت وقتی صحبت می کنید فقط در مورد چیزهای کم اهمیت زندگی بیرونی تان حرف می زنید
.


چاکرای چهارم
این چاکرا در وسط قفسة سینه هم سطح با قلب قرار دارد . چاکرای قلب جایگاه عمیق ترین و پر شورترین احساسات عاشقانة ماست.
اگر این چاکرا درست کار نکند دائما می خواهید در خدمت دیگران باشید و سخاوتمندانه عمل کنید بدون آن که حقیقتا به سرچشمة عشق وصل باشید. همیشه در ازای «عشقی» که می دهید انتظار سپاس و قدردانی دارید. مهر و محبت دیگران شما را شرمنده می کند و شاید احساس می کنید که به عشق دیگران نیازی ندارید
.
اگر چاکرای قلب کاملا بسته باشد علایم خود را با سردی،‌ بی تفاوتی و سنگدلی نشان می دهید
.
کسانی که چاکرای قلب فعالی دارند معمولا به سمت چپ و حدود 5 تا 6 ساعت در شب می خوابند
.

چاکرای سوم
تقریبا دو انگشت بالای ناف جایگاه چاکرای سوم است. اگر این چاکرا هماهنگ کار کند شما می توانید خود را کاملا باور کنید و هم چنین به احساس دیگران و ویژگی های شخصیتی آنها احترام بگذارید.
وقتی چاکرای سوم درست کار نکند می خواهید همه چیز طبق خواسته های شما انجام شود، دوست دارید دنیای درون و بیرون را کنترل کنید با این وجود از درون ناآرام و ناراضی هستید. کم کاری چاکرای سوم شما را مأیوس و ناامید می کند
.
اگر طرز خوابیدن شما به پشت و حدود 8 – 7 ساعت باشد جاکرای سوم شما فعال می باشد. چاکرای اول را بشناسیم چاکرای اول در جایی بین مقعد و اندام تناسبی قرار دارد،‌ با دنبالچه مرتبط است و به طرف زمین باز می شود
.
چاکرای اول ما را به دنیای فیزیکی وصل می کند. انرژی های کیهانی را به بدن فیزیکی و سطح مادی بدن می فرستد. آنهایی که موفق به گشودن این چاکرا شده اند حیات بر روی کرة‌زمین را کاملا قبول دارند و به وجود فیزیکی شان پاسخ مثبت می دهند و برای زندگی کردن آمادگی دارند و هماهنگ با نیروهای مادی عمل می کنند. رنگ این چاکرا قرمز است. قرمز رنگ انرژی و فعالیتی است که از هستة‌ درونی سیاره ما بیرون می زند و به ما ثبات دنیوی می دهد. در عین حال انرژی لازم را برای ابراز وجود خلاق می دهد. چینی ها معتقدند این چاکرا جایگاه اصلی ناخودآگاه جمعی است و از طریق این چاکرا می توان به دانش انباشته شدة‌ ناخودآگاه جمعی دست یافت. برای حفظ تعادل درونی،‌این چاکرا باید هماهنگ با چاکراهای دیگر عمل کند


چاکراتراپی و کیفیت سنگها
برای چاکراتراپی باید از بهترین کیفیت سنگ ها استفاده کرد. هر چقدر سنگ شفاف تر و خالص تر باشد انرژی ساطع شده از آن شفاف تر و خالص تر است. این سنگ ها قبل از استفاده باید تمیز شوند زیرا نه فقط انتقال دهندة‌ انرژی هستند که عناصر زیان بخش را از بدن،‌ امواج منفی را از بدن اتری و اطرافتان جذب می کنند و بدین ترتیب شما را پاک کرده و از شما حمایت می کنند.
گفته می شود که وجود سنگ کریستال باعث می شود که کیفیت نور هالة‌ شما تقویت شده و یک نوع غلاف محافظ داشته باشید. لباس زیر ابریشمی نیز همین خاصیت را دارد به خصوص برای بچه های نوپا
.
اگر زمانی ترس ناگهانی، شوک یا عصبانیت باعث ناراحتی تان شد روش مؤثر دیگری به شما پیشنهاد می شود که می تواند فورا شما را از شر انرژی های جمع شده خلاص کند. بایستید به طوری که پاها کمی از هم فاصله د اشته باشند،‌ عضلات تان را برای چند ثانیه تا جایی که می توانید منقبض کنید. اگر تنها هستید فریاد بزنید وگرنه ریه هایتان را با یک انفجار خالی کنید. این کار را تکرار کنید تا حال تان بهتر شود. این تمرین قفل هایی را که در اثر اتفاق ناگهانی ایجاد شده و سیستم انرژی شما نتوانسته از عهدة‌ آن بر بیاید، برطرف می کند. اگر احساس خوبی داشته باشید ممکن است میل داشته باشید به بدن تان کشش بدهید،‌ انگار که از خواب عمیق و آرامی بیدار می شوید
.
به این نوع درمان چاکرا درمانی میگویند
.




موسیقی درمانی

هرنوع موزیک که شادی و سرور ایجاد می کند برای فعال کردن چاکرای دوم مناسب است. برای آرام کردن و یا هماهنگ ساختن انرژی چاکرای دوم می توانید به صدای پرندگان،‌ صدای جریان آب ،‌ حتی نوای شرشر یک چشمه یا فوارة‌ کوچک در منزل یا خارج از منزل گوش دهید.

رنگ درمانی

رنگ نارنجی روشن چاکرای دوم را فعال می کند. این رنگ عزت نفس را تقویت کرده و باعث افزایش نشاط می شود.

رایحه درمانی

روغن چوب صندل در تعالی رابطة‌ دو عاشق به سطح معنوی مؤثر است. علاوه بر این باعث تلفیق انرژی های معنوی در تمام سطوح فکر، احساس و عمل می شود.


 
نویسنده: محمد ::: شنبه 86/5/6::: ساعت 2:52 عصر

بنام خالق عالم ارواح

ارواح به چه رنگی هستند؟

ارواح نیک دارای دوازده رنگ می باشند و ارواح متعالی دارای شش رنگ و حق به رنگ زرد خوش رنگ و نور است

- رنگ خاکستری: این رنگ در مورد ارواحی

هست که بتازگی به دسته ی ارواح نیک پیوستهاند و کمی ارتقا یافته اند و

 اجازه ی برقراری ارتباط را ندارند2- رنگ قهوه ای :این گونه ارواح در حال ارتقا هستند و اینها نیز اجازه ارتباط را ندارند3- رنگ سرمه ای : این ارواح دارای نیروی بسیار ضعیفی هستند و می  توانند با افراد زمینی ارتباط بگیرند البته به مدت کوتاه وناچیز4 -رنگ سبز تیره: این گروه دو دسته اند یکی ارواحی با انرژی اندک و می توانند ارتباط یابند ودیگری که انرژی زیادی دارند ولی اجازه بر قراری

ارتباط ندارند ارتباط یابند ولی بعلت نداشتن تعلق به ماده ارتباط نمی گیرند7-رنگ قرمز:این ارواح به مدت طولانی در جهان خلقت هستند و به سطح کره زمین نمی آیند وارتباط برقرار نمی کنند8 رنگ بنفش: در وجود این گونه ارواح کمی تیرگی می باشد و باید به تکامل برسند تا بتوانندارتباط یابند. این ارواح می توانند فقط کار فیزیکی انجام دهند از جمله جابجایی اشیا9-رنگ نارنجی: این رنگ نشانه ارتقا ی درجات ارواح می باشد و روح

مورد نظر با این رنگمی تواند از نیروی شفادهی مناسبی برخوردار شود که

 ان را به واسطه مدیوم شفا بخش عرضه دارد 10- رنگ صورتی: این ارواح انرژی زیادی دارند و دارای قدرت مناسبی هستند و می توانندمدیوم خود را بدون اینکه آسیبی ببیند از محلی به محل دیگر ببرند11-رنگ زرد:این ارواح قدرت زیادی دارند که برای کارهای فیزیکی خود


 بهره می گیرند و میتوانند با انژی زیادی که دارند کار های بسیار جالبی

انجام دهندمثلا اینکه یک فرد را برای مدتی از نظر ها پنهان کنند یا اینکه فرد

 در همان مکان باشد ولی دیدهنشود خود در جهتکارهای فیزیکی و نمایشی استفاده کنند بنابر این فقط از به عنوان

 روح راهنما در جلسات حضور می یابند و ان جلسه را با قدرت خود اداره

 و هدایت می کنندارواح شرور به رنگ سیاه یا ذغالی هستند و ارواح خوب

 رنگی ندارندارواح متعالی به شش رنگ دیده می شوند1 -رنگ زرشکی این رنگ مختص ارواحی هست که بتازگی به مقام متعالی رسیده اند و نیرویشفادهی دارند و در مواقعی هم به یاری انسانها می آینداین

ارواح اعمالزیادی می توانند انجام دهند2- رنگ سبز یشمی: این رنگ مختص ارواح متکاملی هست که آخرین دوره های تکاملی خویشرا می گذرانند3- رنگ کرم : این گ.نه بسیار با محبت هستند و وجودشان سر شار از عشق و می توانند بههنگام ارتباط مدتی زیاد بمانند4- رنگ جگری:این رنگ بسیار شفاف و زیباست و انقدر زیباست و از لطافت برخوردار است که اجازه ی ارتباط با عالم مادی را ندارند زیرا اگر با

 مواد موجود در هوا و اکتوپلاسم مدیوم مخلوط شود روح صدمه می بیند و رنگ خود را از دست می دهد5- رنگ سبز چمنی خوشرنگ: این گونه ارواح برای هدایت بشر به زمین می ایند و انان راهدایت می کنند و یا اینکه از طریق انها کتاب می نویسند6- رنگ نور : این گونه ارواح کاملا تکامل یلفته اند و فقط منتظرند که تکامل


 نهایی را بپذیرند وبه منبع هستی بپیوندند.
سوال از انسان جواب از ارواح


 
نویسنده: محمد ::: چهارشنبه 86/1/29::: ساعت 5:46 عصر

 

شرایط لازم برای ارتباط با ارواح:

ارتباط با ارواح به روش بیهوشی مدیومی شرایط و قوانین زیادی دارد که به اعتراف علمای روحی تاکنون علم موفق به کشف و شناخت آنها نشده است.البته انسان با ریاضت صحیح و تزکیه نفس و صفای باطن میتواند به مقامی برسد که بدون واسطه با ارواح ارتباط برقرار مند چنان که این حالات را در زندگی و سیر انسان های عارف و الهی میبینیم.

اما شرایط و ویژگی هایی که در ارتباط روحی از طریق بیهوشی مدیومی تجربه و تحصیل شده و لازم است رعایت گردد عبارت اند از:

1-وجود مدیوم یا واسطه که از توانای و قابلیت بالایی برخوردار باشد.

2-میگویند در جسم مدیوم مقدار زیادی از ماده اکتوپلاسم یا تلیپلاسم موجود میباشد.این ماده به ارواح قدرت خواهد میدهد تا با استفاده از آن دستگاه صوتی (دهان.گلو و زبان)خود را کمی غلیظ تر کرده و به شکل دهان و زبان و گلوی ما در آورند تا برای زنده های زمینی امواج صوتی تولید کنند.

علمای علم روحی میگویند:به تحقیث ثابت شده که بیشتر مردن به اختلاف درجات دارای صفات مدیومی هستند و این اختلاف هم به واسطه کمی و یا زیادی ماده((اکتوپلاسم))در بدت آنها میباشد.

2-در شب و تاریکی :زیرا چراغ کم نور خصوصا" نور قرمز خیلی کم .

3-توافق فکری و اعتقادی میان حاضرین در جلسه و فرد راهنما و داشتن صفای باطن

عده ای گفته اند برای ایجاد توافق فکری بهترین چیز امواج موسیقی است آن هم سرودهای دینی

4-مداومت در انجام کار جهت تشخیص و تطبیق صداها

5-خواندن ذکرهای مخصوص(مثل دعا و فاتحه)

6-خواندن سرودهای دینی جهت ایجاد ححالات موافق بین حاضرین

7-روح طالب ارتباط حضور در جلسه را اراده کند

8-انتخاب مکانی مناسب که به دور از جنجال و شلوغی باشد

9-حضور راهنمایی دقیق و هماهنگ امور

محمد


 
نویسنده: محمد ::: چهارشنبه 86/1/29::: ساعت 8:0 صبح

چرا ارواح روی زمین می مانند؟

روحی که بر روی زمین است هنوز کاملا از این دنیا جدا نشده و هنوز به

دنیای دیگر بهشت برزخ و یا هر نام دیگری که برایآن بنهیم سفر نکرده

است. این ارواح روی زمین می مانند و خیلی وقت ها باعث می شوند ما

روح ببینیم . دلایل این اتفاق گوناگون است . بعضی از این دلایل پیچیده و

فقط مختص یک روح خاص است و بعضی دیگر ساده و قابل فهم می باشند.

 دراینجا چند دلیل شایع ماندگار شدن ارواح بر روی زمین را بر می شمریم

  برخی از ارواح درون یا نزدیک محل مرگ خود باقی می مانند . این حالت

به زمانی رخ می دهد که آن شخص به طور ناگهانیو غیر منتظره از دنیا

رفته باشد. این ارواح در حالتی از سر درگمی به سر می برند و گوئی

نتوانسته اند بپذیرند که مرده اند آنها در آن منطقه باقی می مانند و همیشه

سعی دارند با کسانی که آن اطراف هستند ارتباط برقرار کنند این نوع ارواح

ممکن است در همه جا یافت شوند

زندگی جدیدی را خارج از دنیای ماده آغاز کند ولی به دلایل مختلفی همچون

ترس از پایان زندگی و مو جودیت ترس از ناشناخته ها ترس از به جهنم

رفتن و یا به خاطر اعمال گذشته مورد قضاوت قرار گرفتنخود نمی خواهند

به آن دنیا بروند.این روح ها به خاطر ترس از خودشان در این دنیا گرفتار می شوند.

پیام ارواح

ارواح دیگر در زمین می مانند تا کارهای نیمه تمام خود را به اتمام برسانند .

آنها می خواهند مطمئن شوند که عزیزانشان مشکلنخواهند داشت یا می

خواهند پیغامی به آنها بدهند

در اینجا بمانند و وقتی به هدف خود رسیدند به سرای باقی می شتابند ولی از

آنجا که زندگان نمی توانند پیغام های مردگان را به راحتی بگیرند و درک

کنند اقامت آنها در این دنیا طولانی می شود.گناه هم می تواند دلیل این

موضوع باشد شاید این ارواح فکر می کنند عضو خوبی برای خانواده نبوده

اند و زود تر از آنکه باید آنها راترک کرده اند. به همین دلیل است که خیلی ها معتقدند روح کسانی که خود کشی می کنند یا به خاطر کار غلط خودشان

مثل سهل انگاری مصرف الکل یا اعتیاد از دنیا رفته اند در دنیا گرفتار می

شود . آنها به خاطر کار خود احساس گناه می کنند.ما زندگان هم ممکن است

ارواح را پیش خود نگه داریم و به آنها اجازه رفتن ندهیم در این حالت روح

فرد از دست رفته به خاطر عشق و علاقه ما و عدم تمایلمان به ترک او در

زمین سرگردان می شود تا روزی که ما بتوانیم با رفتن او کنار بیائیم .

این بیشتر در حالتی رخ می دهد که شخص از دست رفته بدون مراسم تشییع

و تودیع و بدون سو گواری مرده باشد.زندگان در اینحالت

احساس گناه دارند و احساس می کنند کاری برای او انجام نداده اند وحرفی

را نزده اند و همین موضوع باعث می شودکه روح در اطراف ما بماند.

خارج شدن از کالبد

بعضی ها هر چیز عجیب و ماورائی را که ببینند انکار می کنند و برخی هم

اعتقادی بی چون و چرا به آنها دارند . به راستیکدام دسته حق دارند؟ در

مقدمه کتاب انرژی زائی و ردیابی نشانه های روح زائی در این باره آمده

است."شاخه ای از دانش که به مطالعه چنین پدیده هائی اختصاص یافته است

همواره در گیر مبارزه ای دائمی با دو گروه بوده است . یکی مبلغان خوش

باورهر چیز ما فوق طبیعی و دیگری کسانی که همه پدیده های فرا عادی را

بلافاصله رد میکنند . این دانش با نیروئی زوال نا پذیربحث و جدل های

بیشماررا پشت سر گذاشته است و در یک قدمی تثبیت جایگاه اجتناب نا پذیر

خود در علم نوین آگاهی میباشد علمی که احتمالا "آخرین گستره ناشناخته

دانش بشری است" پس مجموعه ای از مشاهدات ناشناخته گذشته به شکل

علمی جدید مدون شده است اما آیا در عرصه نیرو های فرا روانی واقعا

چیزی ملموس وجود دارد یا همه چیز منحصرا بر پایه خرافاتو مهملات

است؟ذکریک ماجرا در این مورد می تواند آموزنده باشد

چارلز تارت روان شناس و فراروان شناس توانست از مردی که ادعا می

کرد به صورت ارادی می تواند ازکالبدش خارج شود چندین نوار مغزی

بگیرد. این شخص "رابرت مونرو" تهیه کننده موفق برنامه های رادیوئی

بود. مونروتجربه خروج از کالبد را در حالتی شبیه خواب گزارش می کرد

و هنگام تلاش برای خروج از کالبد "تارت"متوجه شد کهالگوی نوار مغزی

در او تغییر زیادی می کند. امواج آلفا نه تنها در سراسر طیف وجود داشتند

بلکه دارای دامنه وسیع بودند .شدت امواج تتا هم در حین خواب غیر

متعارف بود . در مونرو فوران هائی مرکب از سه تا هشت موج تتا با دامنه

دیده می شد.از طرف دیگر"تارت" نتوانست اثری از امواج دلتا در حین

خواب پیدا کند.ظاهرا "مونرو" می توانست مدت طولانی تری خود را در

حالت نیمه خواب –نیمه بیداری نگه دارد . یکی دیگر از اشخاصمورد

آزمایش "تارت" هم که می توانست به صورت خود به خود در حین خواب

از کالبدش جدا شود اظهار می کرد که همین حالات را در نیمه خواب و نیمه

بیداری دارد. در واقع همه کسانی که می گویند اغلب از کالبدشان خارج می

شوند از بد خوابیدنشکایت دارند. آنان اغلب خود را در حالتی انتقالی میان

بیداری و خواب می یابند که در حین آن دچار به اصطلاح اوهام

خواب مصنوعی می شوند این اوهام تصاویری کاملا روشن و رویا گونه اند

که شخص تصور می کند در حالت بیداری می بیند اینحالت را معمولا نمی

توان تحت کنترل در آورد شخص خواب آلود است و تصور می کند

تصاویری جلوی چشمش ظاهر میشود . کمی پس از آن به خواب می رود .

سالهاست که در متون علوم غیبی شیوه های کنترل آگاهانه این حالت بینابینی

مورد بحث قرار گرفته است زیرا به طور سنتی این حالت مرزی را پر

بارترین حالت برای تجربه های ما فوق طبیعی می دانند.در سال های اخیر

مونرو کتابهای زیادی در مورد تجربه های خود نوشته و تمام وقت خود را

صرف مطالعه تجربه هایخروج از بدن کرده است . او در سال 1974

"موسسه مونرو" را تاسیس کرد که چند سال پیش به محل زیبائی در دامنه

کوههای بلورج و فیبر ویرجینیا منتقل شد "مونرو" تا زمان مرگش در سال

1995 رئیس موسسه بود.از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم

محمد


 
نویسنده: محمد ::: سه شنبه 86/1/28::: ساعت 1:0 صبح

بنام خالق عالم ملکوت

بیان بعضی از ارواح درباره ی چگونگی حیات خانوادگی در جهان ارواح

ارواح در جهان ارواح مانند زمین زن و شوهر نمیشوند.ولی ما میتوانیم مانند

ملائکه با هر موجودی که ارتعاش امواجشان با  ارتعاش امواج ما موافق

باشد مخلوط و متحد باشیم تا زمانی که این توافق ادامه دارد رشد و نمو این اتحاد از میزان محبت جسد 

مادی به یکدیگر در روی زمین بیشتر است. پس برای دوست داشتن در جهان

روح قید و بندهائی نیست.وقتی که هر انسانی بهجهان ارواح میرسد میفهمد

که او قادر نیست با کسی جفت شود مگر با کسی که در زمین شوهرش

بوده.لذا آنها میتوانند خود را برای دیگری حفظ کنند همانطوری که در روی

زمین میکردند.ولی ما ارواح به دو شخصیت بودن مانند شما نگاه نمی

کنیم.بله جنسیت زن و مرد در جهان ارواح ادامه دارد لکن معنای جنسیت در

اینجا خیلی عمیق تر از آن است که بوسیله ی اعضای

مخصوص که در زمین موجب تشخیص آنها بودند از هم متمایز شوند.در

مورد همین موضوع روح نعومی که بوسیله ی مدیومی راتیحان با او تماس

گرفته شد چنین میگوید: ازدواح یک اتحاد مبتنی

بر حب می باشد. در جهان ارواح یک نیروی علوی است که اتحاد از روی

محبت را مبارک می سازد. امکان ندارد کسی که لذت 

این نوع(اتحاد مبارک) را چشیده باشد منکر آن باشد. زن و مرد هر دو از

آفریدگان خداوند متعال هستند. که نخست به روی زمین آمدند و بعد هم به

جهان ارواح در این جا هیئت یگانه با هم متحد می شوند. این اتحاد در

آفرینش یک حالت جدید می باشد. هنگامی که به این جهان

ارواح آمدید برای شما کیفیت این اتحاد روشن می گردد. مردم گمان می کنند

که ما انسانهای گذشته زمین را فراموش کرده ایم(گویا این روح در سال

1009 قبل از میلاد زندگی میکرده است)در صورتی که زمین گهواره ما

بود.و ما هرگز از زندگی زمینی خود آن حوادثی را که در حقیقت علامات

درخشنده در راه تعبین کردن سرنوشت حیات ما بودندفراموش نمیکنیم. و دوست دارم مطالب زیرا را برای شما زمینی ها بگویم:

 1-باید شما زن و مردها یکدیگر را دوست بدارید.چون خداوند میگوید: در

دنیای شما خداوند مردی را رستگار می دهد که محبتزنی را که شریک یک

زندگی او بوده و در روح و نفس با هم یکی باشند در قلبش جای می دهد.

 

2-برای زن خطاکار امکان ندارد ندای آهسته وجدان خود را بشوند. باز هم

این روح میگوید: دوست داشتن برکت خداوندیاست. زنانی که در روی زمین

پاک و با عصمت زندگی کرده اند بزودی آنها در مکان بالاتر از مملکت

خداوند زندگی ابدی راشروع خواهند نمود.پس بر شما زنها لازم است که

قوانین خداوند و انسانیت را بشناسید. زیرا زمین نخستین مرحله مسافرت

انسان به ابدیت برای یافتن خداوند می باشد.

دوستان لازم است یکی از بیانات مارگری لورنس را هم برایتان بگویم:آنانکه

در روی زمین عاشق بوده اند در آنجا هم بعضی به همان حال عاشق باقی

می مانند. و عشاق واقعی وقتی به آن جهانمنتقل شدند در جهان سوم با هم

ارتباط می گیرند. و به طریق امواج متبادل میان یکدیگر بطور غریزی لذت می برند.

 

از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم

نوشته متن: محمد(مدیر انجمن تزکیه روح)


 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:49 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد وآل الطاهرین

زندگی پس از مرگ

دکتر ریموند مودی با عده ای از افرادی که مرگ را تجربه نموده اند .مصاحبه کرده است.این عده در واقع به آن سو سفر کرده اند و بعد از مدتی دوباره به اینجا برگشته اند. با توجه به اظهارات آنها و کسانی که تجارب مشابهی داشته اند.نگاهی مختصر به آنچه پس از مرگ روی میدهد خواهیم داشت.

دکتر ریموند مودی میگوید:برخی از این افراد حتی شنیده اند که پزشکانشان اعلام کردند که آنها مرده اند.سپس ناگهان متوجه می شوند که خارج از جسمشان قرار دارند.اما هنوز در همان خانه وسالن و اتاق آشنا هستند.آنها جسم خود را از فاصله ای دور مدر می دیدند .گویی که تماشاگر آن بودند.برخی از آنها میگویند.می دیدید که پزشکان به آنها دارو تزریق می کردند تا آنها را زنده نگه دارند درحالی که آنان از جسم خود جدا شده بودند و مانند یک تماشاچی به آن می نگریستند.آنان هنوز احساس میکردند به جسمشان متعلق هستند اما نمی دانستند که جسمشان دیگر متعلق به آنها نیست.

بعد از مدنی به شرایط عجیب خود عادت میکنند و تشخیص می دهند که جسم فیزیکی خود را ترک کرده و در قالبی جدید متولد شده اند که با جسم فیزیکی کاملا متفاوت است.

آنها در قالب جدید خود لبریز از سرور عشق و آرانش می شوند.به زودی متوحه می شوند که برخی از دوستان و اقوامشان که قبلا" در گذشته اند به استقبالشان آمده اند. این موضوع آنها را شگفت زده می کند زیرا همچنان احساس می کنند زنده هستند پس چطور ممکن است که مردگان را ببینند.

آنگاه چیزی را می بینند که شرح آن دشوار است.در واقع نوری درخشنده را می بینند که بسیار خیره کننده است.گویی هزاران خورشید هم زمان با هم در حال تابیدن هستند. از درون این نور موجودی نورانی بیرون می آید.افراد مختلف این موجود نورانی را به اشکال مختلف می بینند و این بستگی دارد به این که در دوران زندگی در جسم فیزیکی پیرو کدام دین بوده اند و چه کسی را می پرستیدند. از آنجایی بسیاری از افراد دکتر مودی با آنها مصاحبه کرده است مسیحی بوده اند . آنها آن موجود نورانی را بصورت عیسی مسیح(ع) دیده اند.

دوستان عزیزی که این موضوع وبلاگ را میخوانند کاملا توجه کنند.

مثلا یک مرد یهودی که هیچ گونه باور دینی نداشت آن موجود را فقط به صورت یک ((موجود نورانی)) دیده بود.

نکته قابل این است.هنگامی که کسی میمیرد وقتی جسم را ترک میکند با یک موجود نورانی مواجه می شود که ممکن است بنا به زمینه های دینی و اعتقادی قرد .شری کریشنا .شری راما.عیسی مسیح(ع) .

موسی(ع) و حضرت محمد(ص) .میرا ماهاویرا.گورو نانک کبیر.حضرت زردتشت و یا...... . سایر قدیسان و مردان خدا باشد.

دوستان عزیز وقتی که جسم را ترک میکنیم با این موجود نورانی مواجه می شویم.

سپس کوچکترین کارهایی که از زمان تولد تا هنگام مرگ انجام داده ایم به صورت تصویری کلی نمایش داده می شود.کویی باید تماشاجی فیلم زندگی خود و مشاهده تمامی جرییات آن باشیم . هرکار کوچکی که در خلوت یا در جمع.در روشنی یا تاریکی در برابر چشم مردم یا پنهان از آنها انجام داده ایم مانند فیلم در برابر ما نمایش داده می شود.

آن لحظه را تجسم کنید ممکن است کارهای بسیاری در خفا انجام داده باشیم که هیچ کس از آنها مطلع نباشد واما وقتی که این کارها را میبینیم از حس پشیمانی و ندامت لبریز می شویم.وقتی که نمایش این فیلم به پایان می رسد سر به زیر می اندازیم .آن موجود نورانی کنارمان ایستاده است و این صحنه ها را می بیند. چطور ممکن است به حضرت محمد (ص) . یا عیسی مسیح (ع) .کریشا.بودا عشق بورزیم و کارهایی را که تصور می کردیم کسی آنها را نمی بیند انجام داده باشیم؟

اما دوستان در همان زمان احساس دیگری هم خواهیم داشت.درحالی که شرمنده هستیم و همه خطاهایی را که مرتکب شده این میبینیم سخنان خشم آلود و نفر تباری را که به زبان آورده این و افکاری را که در ذهنمان پرورده این به یاد می آوریم.حس شگفت انگیز دیگری هم خواهیم داشت احساس خواهیم کرد که در حضور موجودی نورانی در حضور عشقی مطلق و کامل هستیم که از همه چیز ما آگاه است . اما ما را کاملا می پذیرد و به ما عشق می ورزد. او یگانه دوست ما است.

استادی میگفت ((دوست حقیقی شما کسی ست که عیوب و خطاهای شما را میداند .ضعف ها و نقص هایتان را می شناسد اما با این مجود همچنان به شما عشق می ورزد)) چنین کسی حضرت محمد (ص) یا عیسی مسیح(ع) .حضرت زردتشت.گوروناک و... هر یک از مردان خداست که او را می خوانید و به لو دعا می کنید.

ار این رو از شما می خواهم با چنین مردانی ارتباط بر قرار کنید.

دوستان. در سفر مرگ یک لحظه پیش از آن که فیلم زندگی خود را ببینیم .شدیدا" احساس تنهایی و ترس می کنیم.احساس می کنیم که تاریکی و ظلمت ما را در برگرفته است.اما در حضور آن یار.آن موجود نورانی احساس امنیت می کنیم.او را هر چه میخواهید بنامید .زیرا همه نام ها به او تعلق دارد .او آن کسی ست که قدیسان با نام های متفاوت می خوانند. آن یگانه ای ست که مردان خدا او را به اشکال و صورت های مختلف می بینند.در حضور او احساس می کنیم که گویی باید دامنش را بگیریم و بگوییم((هرگز از تو جدا نخواهم شد ای معبود قلبم)) به پایش می افتیم و پاهایش را یا اشک شوق و عشق می شوییم .او ما را بلند می کند با دیدگانی عمیق.درخشنده و لبریز از عشق به ما می نگرد و می گوید((فرزندم .تو با زندگی ات چه کردی؟))

در آن لحظه تشخیص می دهیم که زندگی هدیه خدا برای هدفی خاص می باشد و اما افسوس که وسوسه ها.خواسته ها و احساسات شوریده ما را گرفتار کرده است و این هدف را از خاطر برده ایم و به دنبال سایه ها رفته ایم.ما به کسب لذت .دارایی و قدرت پرداخته ایم.این عمر ارزشمند را در طلب این سایه ها به هدر داده ایم و در ازای آن هیچ به دست نیاورده ایم و حال با دست های تهی در برابر آن موجود ایستاده ایم.به او چه خواهیم گفت؟

دوستان من .امیدوارم که امشب این اندیشه را در ذهن خود نگاه داریم.وقتی که سفر مرگ را آغاز می کنیم باید در حضور معبود باستیم.او از شما و من می پرسد:فرزندم به زندگی ات چه کردی؟آنگاه چه پاسخی به او خواهیم داد؟من پاسخ را به شما واگذار می کنم.اما به قول یکی از قدیسان قرون وسطی((هیچ گاه دیر نیست))

مادامی که جان در این بدن هست فرصت رسیدن به هدف را دارید( می توانید به انجمن تزکیه نفس که آدرسش در همین وبلاگ است مراجعه کنید و از همین الان بله همین الان شروع به پاک سازی روحتان کنید)

بنابراین هر روز مدتی را در سکوت بگذارید و از خود بپرسید ((من کیستم؟)) هدف از به دنیا آمدنم چیست؟ به کجا می روم؟ آیا از هدف دور شده ام.یا به آن نزدیک می شوم.

موفق باشید

نوشته : محمد

----------------------------------------

از دوستانی که نظر میدهند بسیار سپاسگذارم

www.tazkiye.com


 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:44 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

مرگ وجود ندارد

مرگ مانند غروب خورشید است.وقتی که خورشید در اینجا غروب می

 کند.در جایی دیگر طلوع می کند.در واقع خورشید هیچگاه غروب نمی کند.

به همین ترتیب مرگ هم فقط یک توهم ظاهری است.آنچه دراین دنیا به عنوان

 مرگ تلقی می شود در دنیایی دیگر تولد است.زیرا زندگی نهایتی ندارد.

آیا تا به حال از خود پرسیده اید:این دنیا و این زمین که بر آن راه می روم

چیست؟

پاسخ های مختلفی به این سوال داده شده است.یکی از این پاسخ ها که به نظ

ر من بسیار مهم است میگوید

:دنیا یک مسافرخانه یا یک کاروانسرا است.

همه ی ما مسافریم و برای مدت کوتاهی در اینجا هستیم.حتی طولانی ترین

عمرها هم در نهایت کوتاه است.ممکن است صد سال عمر کنید اما روزی می

 رسد که باید با همسر و فرزندان دوستان و خویشان -اقوام-دارایی ها-املاک

 و موسساتی که تاسیس کرده اید و با خون دل توسعه داده اید وداع نموده و

 صحنه زندگی را ترک کنید.بله آدمی در این دنیا یک مسافر است.

گفته اند ابراهیم فرمانروای بلخ همه نعمت های دنیا را در اختیار داشت.او

مالک تمامی لذایذ .دارایی ها و قدرت ها بود .اما قلبش شاد نبود و همیشه

احساس می کرد از درون تهی ست .روزی در جست و جوی چیزی بود که

 خودش هم نمی دانست چیست.

روزی غریبه ای وارد دربار فروانروا شد . به محض ورود به دربار فرشی

 بر زمین انداخت و روی آن خوابید.فروانروا رفتار وی را اهانت تلقی کرد

 و به او گفت::

((تو تصور میکنی قصر من چگونه جایی ست؟))

غریبه به فروانروا گفت: به عقیده ی من قصر شما مسافرخانه است.

فروانروا پرسید ::منظورت چیست که قصر مرا مسافرخانه می نامی؟

غریبه گفت:فروانروا لطفا از من خشمگین نشوید .اما به سوالم پاسخ

دهید.بگویید قبل از شما چه کسی در این قصر زندگی میکرد؟

فروانروا گفت:قبل از من پدرم در این قصر زندگی میکرد.

غریبه پرسید: پدرتان اکنون کجاست؟

فروانروا گفت: او مرده است.

غریبه گفت: قبل از پدرتان چه کسی در این قصر زندکی میکرد؟

فروانروا گفت: پدر بزرگم.

غریبه پرسید: پدربزرگتان اکنون کجاست؟
فروانروا گفت : او هم مرده است.

غریبه پرسید پیش از پدر بزرگتان چه کسی در این قصر زندگی میکرد؟

فروانروا گفت: قبل از او پدرش در این قصر زندگی میکرد.

غریبه گفت : او اکنون کجاست؟

فروانروا گفت: او هم مرده است.

غریبه گفت: پس بی تردید این قصر یک مسافرخانه است.زیرا مردم می آیند .مدتی در آن می مانند و بعد می روند.پس از فروانروا شما نیز باید روزی اینجا را ترک کنید.

غریبه با گفتن این سخنان ناگهان ناپدید شد.اما گفته اش در قلب فروانروا تاثیر کرد.او به خود گفت((اینجا یک قصر نیست.بلکه مسافرخانه است.کل دنیا یک مسافرخانه است.بسیاری هر روز به دنیا می آیند و بسیاری هم هر روز از دنیا می روند.این زمین خانه ی ما نیست .پس خانه حقیقی ما کجاست؟از کجا و برای چه منظوری به سیاره زمین آمده این؟ افسوس .هدف را فراموش کرده ایم و به دنبال سایه های لذت .قدرت و ثروت هستیم.

این افکار ذهن فروانروا را ترک نمیکرد.گاهی متوجه می شد که تا نیمه های شب بیدار است و از خود می پرسد : هدف از آمدن من به این دنیا چیست؟ چرا اینجا هستم؟ خانه ام کجاست؟

یک شب صدایی شنید که به او میگفت:ای فروانروا اگر پاسخ پرسش هاست را میخواهی .ترک کن.همه چیز را ترک کن.

فروانروا قصر .تاج و تختش خویش را ترک کرد.مانند بودا ردای شاهانه اش را کنار گذاشت و لباس ژنده درویشان سرگردان و فقیر را پوشید و از جایی به جایی دیگر رفت و همچنان او خود می پرسید معنای اسرار ماجرای بی نهایت زندگی چیست؟ زندگی چیست؟ مرگ چیست؟

گفته می شود.که او به هند آمد و سال ها در کنار مردی روحانی زندگی میکرد.در اینجا وقت کافی برای نقل زندگی مردی که تاج و تختش را ترک کرد تا مرتاضی بی چیز شود نیست.فقط می خوام به شما بکویم که بیداری لو از این فکر شروع شد که این دنیا یک مسافرخانه است.ما همگی مسافر هستیم و اقامت ما در اینجا برای مدت محدود است.همچنان که روزی به این دنیا آمدیم روزی هم باید آن را ترک کنیم.

فرید که از قدسیان مولتان بود.قصایدی سروده است که در بسیاری از خانه ها خوانده می شود.او دریکی از قصایدش می گوید:

ای فرید 1در و برادر بزرگت در گذشته اند.به زودی نوبت تو نیز خواهد رسید.فرزندانت هم روزی باید به آن سوی آب ها عزیمت کنند.

هیچ کس تا ابد در این دنیا زندگی نمی کند.و هیچ کس نمی تواند تا ابد در زمین بماند.ما ترک کردن زمین را((مرگ)) می نامیم و آمدن به این دنیا تولد نام دارد.

مرگ پدیده ای طبیعی است وهر کس که به دنیا می آید لاجرم باید روزی بمیرد.پس چرا باید از مرگ بترسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

موفق باشید

نوشته: محمد


 
نویسنده: محمد ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 1:42 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین

عده ای سوال هایی در مورد حیات پس از مرگ از استادان-کسانی که تجاربی در این زمینه و...دارند پرسیده اند که من در این وبلاگ اندکی از آن سوالات را می آورم و همچنین سوالاتی هستند که خیلی ها از من هم می پرسند

----------------------------------

برادری میگفت::دو سال پیش پدرم درگذشت و مادرم یک سال بعد او پیوست.آیا ممکن است که مادرم در عالم اختری پدرم را دیده باشد؟و آیا من هم بعد از آن که از این دنیا بروم میتوانم آنها را ببینم؟

پاسخ این سوال مثبت است.بطور طبیعی ما عزیزان و نزدیکانمان را پس از مرگ ملاقات می کنیم.مدت زمانی که از ترک کالبد فیزیکی می گذرد.

ممکن ااست سال ها طول بکشد.تصور کنید که کسی امروز کالبد فیزیکی خود را ترک می کند.او زمانی طولانی را در عالم اختری خواهد گذراند.طی این دوران ما که در زمین زندگی میکنیم.حتما جسم فیزیکی خود را ترک کرده و به عالم اختری رفته و در آنجا عزیزان و نزدیکانمان را خواهیم دید.

بنابراین در عالم اختری تنها نخواهیم بود.عزیزانی که قبلا درگذشته اند هم نشین ما خواهند شد.در کنار آنها همه وابستگی ها و تعلقات زمینی را فراموش خواهیم کرد.بنابراین هرگز در ترس از مرگ زندگی نکنید.

دوستان کاملا توجه کنند.

در آن سو تنها نخواهید بود.

------------------------------------

سوال دوم:

مرگ در چه سنی مطلوب است؟

بعضی ها با آناتول فرانس نویسنده شهیر فرانسوی هم عقیده اند که میگوید:انسان باید در جوانی بمیرد.آناتول فرانس معتقد بود انسان باید مانند پروانه زندگی کند.زیبایی را بنوشد و بلافاصله بمیرد.اما من چنین عقیده ای ندارم.

به ما تعلیم داده شده است که انسان باید پیش از مرگ جسم فیزیکی به بلوغ و کمال درونی برسد.جسم فیزیکی بدون زحمت فراوان روح به دست نمی آید.بنابراین نباید آرزو کنیم که در جوانی بمیریم.بلکه باید بخواهیم که به سن مطلوب در متون مقدس یعنی هفتاد سالگی برسیم.

جسم.وسیله ای برای تکامل روح ما است.باید بکوشیم آن را پاک و قوی نگه داریم و با هر نفس خدا را ستایش کنیم.نامش را بخوانیم و جسم خود را در راه خدمت خدا و بندگان دردمند او بکار گیریم.

----------------------------------

دوستان عزیز فعلا همین ها کافی است.انشاالله در آینده نزدیک بیشتر توضیح خواهم داد.

از عزیزانی که نظر میدهند بسیار سپاسگذارم.

نوشته:محمد


 
<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ