بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 10
بسم الله الرحمن الرحیم
کلمه ی اثبر نزد ستاره شناسان قدیم.فلک نهم است و نزد دانشمندان طبیعی ماده ای است بدون وزن که از تمام اجسام و مداد می گذرد و امتداد صوت و گرما به وسیله موج های آن صورت میگیره.این کلمه یونانی است
ماده ی اثیری ماده ای لطبف و بی وزن و سبک است که در جسد مثالی ارواح وجود دارد و به آن
(تلی پلاسم) میگویند.(البته اکر تعبیر به مواد.راحع به جسد مثالی ارواح صحیح باشد)
باید گفت خود روح ذاتا موجودی مجرد و غیر مادی است و این ماده اثیری نمی تواند از ذات و لکن روح در بدن مثالی خود قرار داد و این ماده میتواند ذز این بدن لطیف اثیری وجود داشته باشد البته ماده آن با ماده طبیعی تفاوت دارد
علمای روحی تا اونجایی که میدونم میگن:ارواح برای تولید صدا و بر قراری ارتباط با زمینی ها به دو ماده نیاز دارند:یکی ماده ((اکتوپلاسم)) (اگر خواستیم بگید تا کاملا براتون واضح توضیح بدم
و یکی دیگر ((ماده اثیری))است که در ارواح هست و ارواح با مخلوط نمودن این ماده ابزار تکلم درست کرده و با زنده ها ارتباط بر قرار میکنند
همچنین علمای روحی میکویند تا موقعی که ماده اکتوپلاسم با آن ماده اثیری مخلوط نشود هیچ فایده ای ندارد و ماده اکتوپلاسم به تنهایی در تجسد اعضای صوتی و سایر اعضای بدن ارواح کافی نیست علمای علم روحی نتوانسته اند از کیفیت ترکیب ماده اثیری (که در حقیقت یک ترکیب شیمیایی است و توسط روح شیمیدان صورت میگیرد)آگاهی پیدا کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
شما هم میتوانید خود را هیپنوتیزم کنید.
اینک خوانندگان عزیز این وبلاگ با این سوال مواجه هستند که آیا پس از تحمل زحمات تمرین موفق به خود هیپنوتیزم خواهند شد یا نه؟
در جواب این سوال بایستی بگویم که به نظر من همه افراد بشر میتوانند خود را به عالم هیپنوز ببرند همانطوریکه همه انسان ها خواب می بینند.از تجربیات محققین خواب چنین بر می آید که همه انسان ها دچار حالت رویا می شوند حتی افرادی که کور مادرزاد بوده و در عمر خود هیچ شکلی را ندیده اند آنها نیز خواب می بینند.البته بعشی از افراد بر اساس ساختمان خاص ضمیر ناخودآگاه آنها سریعا" خواب خود را فراموش می کنند لذا چنین می پندارند که خواب ندیده اند.
حالت خواب دیدن گرجه تفاوتی هائی با حالت هیپنوز دارد ولی شباهت هائی نیز بین این دو وجود دارد.ما از این شباهت نتیجه می گیریم که اگر کم استعداد ترین افراد ایز شروع به تمرین خود هیپنوتیز نمایند قادر خواهند بود که خود را هیپنوتیزه کنند.
اگر اشتباه نکنم در این وبلاگ مطلبی در این مورد نوشتم که افراد بشر از نشر هیپنوز پذیری تفاوتهائی با همدیگر دارند ولی جتی کم استعداد ترین افراد از نظر هیپنوز پذیری نیز میتوانند خود را به حالت های عمیق هیپنوز برسانند با این شرط که جلسات تمرین آنها زیاد بوده از فنون جالب و مفید تر استفاده نمایند.که من دو تا تمرین در وبلاگ نوشتم انشاالله در آینده بیشتر هم میشه.
تذکر این نکته لازم است که شما برای هیپنوتیزه کرده خود بایستی از اصول و فنون صحیح و مهم و مفید استفاده نمائید.که همانطور که در بالا قید شد دو تا تمرینی که من در وبلاگ قرار دادم مفید می باشد .که زیاد هم خواهد شد.
سایه ء حق بر سر بنده بود***عاقبت جوینده یابنده بود
موفق باشید
محمد
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
سلام من در این جا میخواهم جهان های روحی را بنویسم تا بعد از مرگ انسان به کجا میرود و چه میشود
دوستان من شروع حرکت مادی انسان از جهان ماده آغاز میگردد بعد از آنکه خداوند هر آنچه را که لازم بود به اشرف مخلوقات یعنی انسان تعلیم داد (منظورم عالم قبل از این عالم است)و از او عهد و پیمان بگرفت برای عمل به آنها و حرکت به سوی خداوند شپس او را به اسفل السافرین فرستاد .انسان ها از بدو تولد آفرینش در ازل(تاریخی بی منتها به عقب)شروع حرکت به سوی خداوند را آغاز نموده است.
دوستان من .در اینجا من بصورت روان جهان های روحی رو براتون توضیح میدم تا کاملا متوجه بشید.
------------------------------------------
جهان اول:
انسان از ازل تا کنون که تاریخی را بر آن متصور نیستیم در حرکت می باشد و فعلا به مراحل آزمایش در جهان مادی که به نام جهان اول نام گذاری شده رسیده.
جهان اول شامل تمام مراحل سیر تکاملی انسان در ماده میگردد حالا از چه زمانی تا چه زمانی خداوند آگاه است و تمام کاینات تا چشم کار میکند و تا جایی که حتی قوی ترین تلسکوپ ها برای پایان آن حدی متصور نیستند با تمام ممکنات و موجودان.جهان اول نامیده میشود.
وقتی انسان به واسطه ی مرگ از جهام اول فارغ میشویم جهان دوم یا حالا هر اسمی که بتوان مقتضیات بر آن نام نهاد مثلا جهنم یا جهان ظلمت یا برزخ آغاز میگردد.
من در اینجا بهترین نام را که همراه با خصوصیات آن است بر آن می نهیم و آنرا جهان ظلمت می نامیم.
کسانی که به واسطه اعمال و عدوم تکامل مقرره غیر صحیح خود را لایق آن جهان میگردانند پس از طی تطور از آن جهان خارج میگردند
هم چنانکه در قرآن آمده خداند هفت جهان بالای این جهان آفرید که هر کدام طبقه ای از بهشت نامیده شدند.جهان دوم سوای جهان های هفتگانه می باشد.میتوان در مجموع از نه جهان اسم برد که نهمی را جهان نتوان گفت بلکه ماورای جهان ها نامیده می شود که شامل بی نهایت جهان است.ما چون اسمی بر آن نمیتوانیم بگذاریم و از قدرت درک ما خارج است فقط از لغت ماورای جهان ها استفاده می نماییم.که جهان ضد ماده می باشد.
جهان سوم روحی.طبقه اول بهشت شمرده میشود و جهان چهارم طبقه دوم الی جهان هشتم .طبقه ششم و ماورای جهان ها طبقه ی هفتم که شامل بی نهای محدوده های غیر قابل فهم و درک و ناشناختی برای ما است.فرمان خداوند در مرحله اول به لوح محفوظ وارد و در آن ثبت میگردد ار آن پس به عالم ملکوت به سطوح جهان نهم که در راس حضرت محمد(ص)نماینده خداوند و بعد از او حضرت امیرالمومنان علی(ع)و امامان معصوم که در اعلی مرتبه یعنی
ماوراء جهان ها قرار داردند.وارد میشوند.
آنان نمایندگان قانون در مرتبه اول می باشد و تمامی امور آفرینش بدانها محول گردیده و اعمال همهء انسان ها را خداوند به واسطه ی آنان قبول می فرماید و او امر خداوند به آنان ابلاغ می گردد و از طریق انان به نماینده قانون در جهان های پایین تر به ترتیب از جهانی به جهان دیگر .تا در تاریخ به نماینده قانون در جهان سوم میرسد.
در جهان نهم چهارده معصوم و پیامبران اولولعزم قرار دارند اما پیامبران اولولعزم که صاحب کتاب هستند تابع رسول خدا می باشند.و به ترتیب پیامبرانی که نسبت به پیامبران اولولعزم دارای درجات کمتری هستند به جهان هاس هستم و هفتم و غیره تعلق دارند.
قانون فقط تا کنون در 7 هفت جهان((هفت طبقه ی بهشت))برتر ما.قرار داشته است.در هر جهان((از جهان سوم به بالا))نقطه ای خاص مجود دارد که به آن منبع قانون میگویند.
در هر جهان برتر.جهان دوم روحی شخصی برگزیده از طرف خداوند مجوددارد که انسان است و او دارای مراتب عالی می باشد و برای انجام ماموریت به جهان پایین تر خود وارد و در آنجا به امر خداوند به عنوان نماینده قانون انجام وظیفه مب نماید.اینان نسبت به افراد جهان مورد ماموریت افراد ناشناخته هستند و بنا به مقتضیات و برای خدمتگذاری از حد جهانی خود به پایین آمده و مثلا در جهان سوم به نام نماینده قانون انجام وظیفه می نمایند.هر جهانی به جز جهان اول و دوم داران نماینده قانون می باشد که تمامی پیام ها از بالا به او ابلاغ و توسط او اجرا میگردد در حقیقت نمایندگان قانون پادشاه آن جهان هستند.
هر نماینده قانون پیکی برای صعود به جهان بالاتر خود دارد که به وسیله او تماس خود را با جهان بالاتر خود برقرار میکند.قانون جهان سوم جهان دوم و جهان اول را نیز در بر میگیرد و این جهان 3 سه جهان در واقع تابع قانون جهان سوم هستند.
نمایندگان قانون جزو والاترین ارواح می باشند که از نطر تکامل نسبت به جهانی که بر آن نظارت دارند تسلط کامل دارند.
این به واسطه انرژی می باشد که از طرف خداوند به نام انرژی قانون به این نمایندگان اعطا میگردد.
به واسطه همین انرژی آنان بر جهان مورد ماموریت خود تسلط کامل پیدا کرده و هر امری نوسط آنها انجام میگرد.
روجی که آماده وارد شدن به جهان مادی میگردد حالا در هر نقطه از کاینات که باشد در مرحله اول بعد از آماده شدن به نقطه قانن فراخوانده میشود و از طرف قانون معلوم می گردد که آن روح چه توانایی دارد و تا چه حدودی میتواند عمل نماید.تمام موارد به واسطه همان نیروی قانون که به رهبر جهان سوم از طرف خداوند اعطاء شده معلوم می گردد و با توجه به توانایی روح مورد بحث و خصوصیات روحی او.زندگی اش در ماده انتخاب و وارد جنین می گردد و قبل از ورود به جنین روی تمام آگاهی های مماورای ماده وب پوششی در جهان قرار میگیرد که دیگر تو از آن اطلاعی پیدا نتواند پیدا کند و بدینصورت در جهان مادی شروع به حیات می نماید.
زندگی ما در ماده زیر نظر قانون شروع و با نظر آن خاتمه می یابد.
امر خداوند به وسیله قانون اجراء میگردد.
قانون در هر زمان چه شب و چه روز چه در بیداری و چه در خواب و مستی و در رویاهایمان بر ما نظارت دارد حتی رویایی که ما ببینیم زیر نظر قانون انجام می گیرد(دوستان خوب توجه کنید)
در رویا با اشخاص یا ارواح گذشتگان ملاقات داریم حتی ارواح حق ورود به روباهای ما را ندارند مگر از جانب قانون به آنها ماموریت داده شده باشد.یعنی کسی سر خود به حیات ادامه نمی دهد.
حتی کسانی که ارتباط روحی برقرار میکنند بدون اینکه خود بدانند ارواحی که با آنها تماس میگیرد از طرف قانون نظارت و دستور میگیرند.
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
قصّهى عجیبى از خواب مغناطیسى
روزى دو نفر از افراد متدیّن که هر دو داراى روحى بسیار قوى و فوقالعاده با نفوذ بودند و هر
کدام دهها نفر را تخلیهى روح کرده و به «خواب مغناطیسى» برده بودند، بدون آنکه یکدیگر را در این خصوص بشناسند به منزل ما آمدند، من که هر دوى آنها را خوب مىشناختم مایل بودم که آنها را به هم معرّفى کنم، ولى مىخواستم به طور طبیعى و با بصیرت و آشنائى روحى آنها یکدیگر را بشناسند، لذا از یکى از آنها سؤال کردم: تازه چه خبر؟
او گفت: اخیرا به موضوع مهمّى دست یافتهام و آن این است که من مىتوانم «اکسیر»(مىگویند «اکسیر» گردى است که اگر به هر فلزى، مختصرى از آن را بزنند آن فلز طلاى بسازم.)
آن دیگرى گفت: ممکن است نسخهاى از این کشف مهمّتان را به من بدهید.
او گفت: نه من تصمیم دارم که نسخهاش را به احدى ندهم.
دیگرى در جواب گفت: ما هم شما را الآن خواب مىکنیم و روحتان را در اختیار مىگیریم و نسخهى اکسیرتان را به آسانى از شما دریافت خواهیم کرد.
او گفت: من هم قبل از آنکه شما مرا به خواب کنید، شما را به خواب مىکنم و نمىگذارم که مرا به خواب کنید تا اکسیرم را از من بگیرید.
در پى این گفتگو آنها حالت جدّىترى به خود گرفتند و از من تقاضا کردند که درِ اتاق را ببندم و کسى را راه ندهم تا آنها مشغول کار شوند.
من هم چون آنها مهمان بودند خواستهشان را عملى کردم، درِ اتاق را بستم و به حالات آنها نگاه مىکردم.
این دو نفر حدود نیم ساعت با اعمالى که معمولاً موقع خواب کردن دیگرى انجام مىدهند مشغول کار بودند ولى نتوانستند یکدیگر را حتّى براى یک لحظه هم خواب کنند.
امّا آنها جدّا خسته شده بودند و حالت ضعف فوقالعادهاى به هر دوى آنها دست داده بود، سپس آنها قدرت یکدیگر را ستودند و از آن به بعد با هم رفیق شدند و از خواب کردن یکدیگر منصرف گردیدند. من سابقهى هر دوى آنها را داشتم و مىدانستم که تقریبا با صرف ده دقیقه وقت حتّى افراد با قدرت را مىخوابانند و روح آنها را در اختیار مىگیرند امّا اینجا چون هر طرف مثل دیگرى قوى بود، نتوانستند آن کار را بکنند.
روزى یکى از این دو نفر، یعنى همان کسى که مىگفت: مىتوانم «اکسیر» بسازم باز به منزل ما آمده بود و چون او غالبا به خاطر بعضى از مسائل معنوى در منزل ما در گوشهاى مىنشست و ساکت بود و تنها به رفت و آمد افراد نگاه مىکرد و سخنان آنها را گوش مىداد و چیزى نمىگفت و اکثرا دوستان فکر مىکردند او چیزى نمىداند، لذا بعضى که او را نمىشناختند در حضور او
بعضى ادّعاها را مىکردند و او را گاهى به حرف مىآوردند.
یک روز جوان بیست و پنج سالهاى که تازه در این راهها قدم گذاشته بود به من گفت: من مىتوانم دیگرى را به خواب کنم و روح او را در اختیار بگیرم. من (استاد)هم خواستم شوخى کنم گفتم: پس شما همین آقا را (اشاره به همان مردى که به قول خودش «اکسیر» مىساخت) که تقریبا چرتى و نیمه خواب است، خواب کنید و روح او را در اختیار بگیرید.
او گفت: نه من هر کسى را که نمىتوانم بخوابانم، اگر بچّهى کوچکى باشد که تقریبا ده سال بیشتر نداشته باشد او را مىتوانم خواب کنم. من مقدارى او را نصیحت کردم و به او گفتم: چه بهتر که شما فعلاً مشغول درس خواندن باشید و به این زودى وارد این کارها نشوید زیرا ارزش علم چنین و چنان است و بالأخره من با او گرم حرف زدن بودم و از این گونه سخنان براى او گفتم که ناگاه دیدم آن جوان به خواب رفته و حتّى صداى خورخورش هم بلند شده است.
من به آن دوست به اصطلاح «اکسیر»سازمان نگاه کردم دیدم زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را روى زانویش خم کرده و با چشم بىحالى در حالى که مختصر تبسّمى در لب دارد به آن جوان نگاه مىکند.
من به او گفتم: شما او را به خواب کردهاید؟
او سرى تکان داد و گفت: بله مىخواهم ببینم این کار را از که یاد گرفته است؟
سپس از من پرسید: ضبط صوت دارید؟ گفتم: بله.
گفت: آن را بیاورید، مىخواهم صداى این جوان را ضبط کنم.
من ضبط صوت آوردم و او به طور عادى نشست و سؤالاتش را از او
شروع کرد، اوّل از او پرسید: این کار را از که یاد گرفتهاى؟
او هم بدون معطّلى گفت: از فلانى.
او گفت: الآن مىروى نزد او و از او مىخواهى که کاملش را به تو یاد بدهد تا بتوانى غیر از اطفال، دیگران را هم بخوابانى.
آن جوان گفت: چشم و مدتّى ساکت ماند، سپس گفت: استادم مىگوید بقیّهاش مربوط به خودت مىباشد، باید روحت را تقویت کنى تا بتوانى هر کس را که مىخواهى به خواب کنى.
به او گفت: از استادت بپرس که بهتر این است من به این کارها بپردازم یا طبق آنچه که فلانى (نام مرا برد) مىگوید من به درس و بحثم بیشتر مشغول باشم؟
آن جوان گفت: استادم مىگوید بهتر این است که درس بخوانى و این کارها را ترک کنى.
در این موقع این شخص آن جوان را با حرکات دست بدون آنکه دستش را به او بزند از آن خواب بیدار کرد و ضبط صوت را براى او باز نمود و او را متوجّه وظیفهاش کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
روش سرداب(روشی دیگر برای تخلیه روح)
در ذهن خود قویّا تصور کنید که بر بالاى یک زیرزمین عمیق یا سرداب تاریک ایستادهاید، این سرداب داراى پلّههائى است (ده پلّه) که هر قدر به داخل آن فرو روید رخوت و رهائى جسمانى شما بیشتر مىشود، با توجّه به اینکه شما این جریان را در ذهن تصویرسازى مىکنید به خود چنین تلقین کنید: «اکنون من با وجود رخوت و سنگینى که در خود احساس مىکنم بر بالاى اوّلین پلّهى ورود به سرداب ایستادهام، مىخواهم با پیمودن پلّهها یکى پس از دیگرى به اعماق سرداب وارد شوم».
توجّه داشته باشید هر اندازه تلقینات با قاطعیّت و تجسّم ذهنى بیشتر همراه باشد تأثیر قویتر خواهد داشت و هر اندازه سرسرى و به دور از تجسّم ذهنى اجرا شود کمتر مؤثّر خواهد بود.
در ذهن اوّلین پلّهى سرداب را در نظر بگیرید و با پیمودن آن، یک پلّه به عمق سرداب طى کنید و به خود تلقین نمائید: «با پائین رفتن از هر پلّه به عمق سرداب نزدیکتر مىشوم و رخوت و رهائى بدنىام بیشتر مىشود، هنگامى که به عمق سرداب به رسم استراحت مطلق و آرامش کامل بدن و روان مرا پر خواهد کرد». بعد از این تلقینات براى پیمون هر پلّه به عمق سرداب یک عدد در نظر بگیرید به عنوان مثال اگر براى سرداب خیالى ده پلّه در نظر دارید طىّ هر پلّه را به عمق سرداب از شمارهى نه شروع کنید و به صفر ختم کنید و عدد صفر نشانهى رسیدن به عمق و رهائى بدن و روان است. تصوّر کنید پیمودن هر پلّه به داخل سرداب قسمتى از بدن شما را در سنگینى و رخوت فرو مىبرد و همچنانکه پلّهها را یکى پس از دیگرى طى مىکنید جسم شما در تاریکى و سکوت همراه با سنگینى و رخوت ناشى از فرو رفتن در اعماق را حس مىکنید. وقتى به انتهاى سرداب رسیدید و آرامش و رخوت را احساس کردید مىتوانید براى مدّتى که در نظر گرفتهاید فکر خود را از مسألهى سرداب دور سازید و به استراحت بپردازید، چنانچه قصد شما از اقدام به «خودهیپنوتیزم» استراحت دادن به سیستم اعصاب و روان است مدّتى در همین حال بمانید و جسم و روان را به آرامش حاصله بسپرید و اگر به قصد روان درمانى یا مقصود دیگر به این کار پرداختهاید.
چنانچه بعضى از تجسّم تاریکى هراس دارند مىتوانند به جاى تجسّم سرداب، پلّه برقى یک فروشگاه را در نظر بگیرند که از طبقهاى به طبقهى پائینتر فرود مىآیند یا پلّههاى ساختمانى را مجسّم کنند.
نکتهى مهم: هرگز در جلسات اوّلیه «سلف هیپنوتیزم» در صدد کنجکاوى و تعیین میزان عمق خواب خود نباشید زیرا توجّه و کنجکاوى به این مطلب کهاکنون در چه درجهاى از خواب هیپنوتیکى هستید مستلزم انقطاع فکر شما از شرایطى است که در آن قرار دارید و این انقطاع سبب سبک شدن و از بین رفتن شرایطى است که در آن هستید لذا توصیه مىشود حدّاقل حدود شش جلسه در صدد تعیین درجهى عمق خواب نباشید و این کار را به زمان بیدارى و پرسش از ضمیر ناخودآگاه بوسیلهى پاندول، حرکت انگشت یا نوشتن بلااراده موکول کنید، هنگامى که پس از چند جلسه تمرین تا حدودى از لحاظ بدنى و روانى کانالیزه شدید و با شرایط و موقعیّت تطبیق یافتید، آن گاه مىتوانید در ضمن خواب هیپنوتیکى آزمایشهائى از خود به عمل آورید تا به عمق خواب و میزان اثر بخشى خود تلقینى واقف شوید.
نکتهى مهمّ دیگر: براى توفیق در کار «سلف هیپنوتیزم» ابتدا باید یک هدف مثبت داشت، تمرینات را باید مرتّب با آرامش و بدون فشار و به دور از شتاب و بىحوصله بودن انجام داد، نباید با اراده شدید به تمرین پرداخت و به زور و فشار خود را در چهارچوب شرایط و حالات فرو برد زیرا نتیجهى این کوششها منفى خواهد بود، موفّقیّت با صبر و پشتکار و تمرین ملایم و مداوم همراه است و افراد با زمینههاى استعدادى و حسّاسیّتهاى متفاوت بعضى سریعتر و بعضى کندتر به نتیجه مىرسند امّا در هر حال موفّقیت در سایهى پشتکار و تمرین مداوم حاصل خواهد شد
انجمن تماس با ارواح و جن و سیروسلوک
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونه کتابت روحی و القائی انجام بدیم؟
دوستان روش کتابت یکی از روش هایی است برای ارتباط با ارواح استفاده میشه.
همگام با شروع جلسه بینندگی قلم و کاغذی آماده و قلم ها را در حین بینندگی در روی کاغذ به حالت نوشتن می گذاریم و در حالی که چراغ خاموش است و آن را نگاه نمی کنیم.توجه کنید نگاه نمیکنیم.
با قرائت سوره حمد و توحید و سوره قدر و کوثر در حق ارواح آنهایی که به امر قانون(توضیحشو در مطالبی که نوشتم است)وارد عمل میگردند و دست شما روی کاغذ به حرکت در خواهد آمد خود خواهید دید که این حرکت از شما نمیباشد.در ابتداء حرکت ها جزئی و در بعضی از افراد به حالت نوشتاری نزدیک تر و در بعشی به نسبت توان روحی و هماهنگی با ارواح شروع به نوشتن می کنند.
به تمرینات مکرر از طرف قانون (همان جایی که باید اجازه بدهند که ارواح با ما ارتباط برقرار کنه)از طرف قانون شما یاری خواهید شد ضمنا یادآوری تابع قانون بودن الزامی است(تابع ائمه اطهار و...)
به امید موفقیت
راستش اول نمیخواستم این آموزش رو در اینجا بیارم اما خوب.......
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
آنچه مرا واداشت در رابطه با عالم ارواح که در غیب این عالم دنیایست حقایقی را با کلمات و رموزاتی که تنزل عقل انسان است به تصویر بکشم .انسان و اصالت اوست.
در رابطه با انسان مباحث زیادی در مکاتب مختلف از دیدگاه های متفاوت مطرح گردیده است حتی با نظر به اومانیسم و اصالت انسان و انسان محوری گفت و شنودهایی شده است.ولی باید دانست که انسان فقط همین بدن و فیزیک ظاهری نیست و به همین دنیا ختم نمی شود .بلکه انسان مجموعه ای در عوالم غیب و شهادت و نمونه ای از عالم دنیا و آخرت است.
عقل .روح و نفس ناطقه که مترجم حقیقت انسان هستند ادراک و احساسات را که عقل لطیف اند از باطن به ظاهر منعکس می کنند و به تصویر می کشانند و انسان را نه انسان جسمانی و مادی بلکه انسان عقلانی و روجانی را به سوی ساحل محبت الهی رهنمون می سازد(دوستان امیدوارم منظور رو متوجه شده باشید)
آنجا آرامش مطلق است و دردعا نیز دارد که((اعیش علی ساحلی بحر محبتک))یعنی خدایا مرا به آن ساحل محبتت که حیات حقیقی است برسان.زیرا چشمه های زیبایی در آنجا فوران دارد و رسیدن به آن ساحل میسور نمی شود مگر انسان را دو شآن و دو مرتبت ببینیم که در حدیث دارد:
((الانسان خلق من شان الدنیا و شان الاخره)) یعنی انسان دو بعد دارد هم دنیایی است و هم آخرتی.و با همین بدن دنیایی کانالی به عالم آخرا باز میکند چنانکه این احادیث جواهری از عالم عنایت الهی است که بر زمین های دل مستعدین و طالبین حق و تشنگان محبت .در کویر دنیا سرازیر شده است و این بارش گوهر ها زنجیره های نورانی برای اتصال به عالم حقایق (یعنی گمشده انسان های وارسته و صادق) می باشد و عامل تولدی دوباره است از جنین عادت دنیا به زمین سبز معرفت الهی که همه اش سرور و حیات معقول است و فتوری و غمی در آن نیست.
آنچه در این جزوه بدان اشاره گردیده به یاری حق در پست های بعدی بصورت تفصیل مورد در این وبلاگ و انجمن قرار خواهد گرفت و من در این مقوله بر آن شدم تا با توسل به کلام الله و احادیث آل الله (ع) سیری در عالم ارواح نمایم و با نظر به حالات روح انسانی و ذکر جلوه هایی از ارواح کلید های ورود در مهف ولایت را بیابیم.
باشد تا تنبهی برایمان حاصل گردد و با ذخیره حروف نورانی در ظرف وجودمان قلب خود را سرشار از محبت و معرفت الهی نمائیم که ((قلب المومن عررش الرحمن))
---------------------------------
اگر با ابزار آخرتی یعنی عقل انسان که گمشده اش شراب آسمانی است حرکتی کنی و ببینی.در می یابی که چگونه ادامه حیات در این ساخل محبت وسیعتر و لطیفتر است و به تعبیر حضرت امیر المومنان (ع) ((فلو مثلتهم لعقلک فی مقاومهم المحموده و مجالسهم المشهود...))
اما تو در این شب دنیا قبر کوچکی را می بینی مانند یک کلبه محقر درخاک که انسانی را در او دفن می کنی.ولکن در باطن کلبه ای است که کمترینش هفت برابر عالم دنیاست و پایین ترینش شرابی دارد که هزار لذت در آن تعبیه شده است
و بدان که در کلام معصوم اشاره شده است که((فی اسفلها اکل و شرب و فی اعلاها علم)) البته اگر انسان بتواند از زندان بدن و عادای که او را در این زندان محبوس نموده آزاد شود و با پرواز به عالم بالاتر و زیباتر یوسف روح را از چاه طبیعت بیرون کشد.
در دعای انجیلیه دارد که((جسما روحیا و قلبا سماویا))
یعنی که جسم می تواند احکام روح و لطافت روح را پیدا کند
و انسان سماوی شود و از شرب آسمانی بهره گیرد و او را در صخره ها و پرتگاه های فراق به سقوط می کشاند.او را در بن بست شرکها و شبهات و غمها نشانده و دریچه های عالم نور و امید الهی را بر روی او می بندد.
آخر این دنیا را گذاشته اند که با همه حقیقتش او را ببینی نه فقط به ظاهرش تعلق گیری و اسیر شوی.به تعبیر قرآن کریم :
((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم الغافلون))
یعنی اینها که دنیایی شدند و دنیا را هدف قرار داده و حقایق را منکر و چشمه های زیبایی را ندیده اند و در زمستان دنیا روحشان به انجماد کشیده شده و در قبر قساوت ها دفن شده اند.کجا می توانند از این چاه طبیعت خلاص شوند و از دوزخ انیت نجات پیدا کنند؟کجایند کسانی که در این بظاهرکلبه ارواح پیام هایی از خوبیها و زیبایها را بشنوند و با شنیدن این پیام ها تار های وهمیت را بدرند و دولت قوه وهمیه و خیال را از بین برده و نگذارند کشتی بدن انسان گرفتار شبیخون شیطان شود.بلکه عقل و روح را که سکان دار کشتی بدن هستند از هجوم آن وسوسه ها حفظ کنند تا در دره های غیب سقوط نکنند و به ساحل امنیت الهی برسند ساحلی که بی نهایت است و در حدیث قدسی دارد که((لسی لمحبتی علم و لا غایه و لا نهایه))
و اگر به آن ساحل برسی خیمه هایی در آن خواهی دید .خیمه هایی که زمینش سقف عرش الهی را تشکیل می دهد .قندوزی حنفی در بیان فضائل مولا علی (ع) نقل می کند:
(اللهم انی اسئلک الجنه التی ظلها عرشک)
یعنی خدایا به من آن بهشتی را عنایت کن که سایه اش و نورش عرش تو را تشکیل می دهد و آن بهشت امروز در این دنیا تنزل پیدا کرده است.لباش بشری پوشیده و هر کلام و سکوتش و هر نگاه و تبسمش تو را مجذوب عالم ربوبی می کند .هر لحظه ای تو را و فطرت تو را با این شراب آسمانی مدد می رساند.اگر پشت به او کردی خودت در زمستان غربت گم می شوی.دیگر کسی صدایت را نمی شنود و در امواج هولناک بی وفائیها کم کم فرو می روی و ذوب می شوی.ولی اگر دستت را بدست او که ظهور قدرت و لطف الهی است بدهی گام به گام تو را به آن ساحل محبت الهی رهنمون می سازد.
اینست که پیشتر عرض کردم که احادیثشان گوهر عنایت الهی است که بر دامن های مهربان ریزش پیدا می کند و تو را تربیت می کند.
اگر با گوش و چشم عقلت بشنوی و بینی .با این کلمات تو را سماوی -آسمانی میکنند.تو را به لطلفت آسمان ها می رسانند به تو رشد و نمو می دهند و به تو همت می دهند که با آنها وارد عالم آخرت گردی و در حالیکه در همین دنیا هستی وارا آخرت این کلمات بشوی.
اگر نه اینکه کلام تنزل عقل انسان و منرجم دریای قلب انسان است؟نمی خواهی این کلمات را بشناسی؟وقتی می گیم کلمات .نه فقط فکر کنی که کلمه در ادبیات هر زبان.اسم و فعل حرف است.بلکه با این اسم و فعل و حرف به حقایق دیگر در وجود انسان و در زمین دل انسان می توان رسید و مانند گنجی که دفن شده آنها را استخراج کرد.معلم به متعلم و استاد به شاگرد چیزی را یاد نمیدهد.مگر انچه را که در وجود شاگرد پنهان شده استخراج می کد.از خارج چیزی به او نمیگوید بلکه استعداد های دفت شده وجود او را از قوه به فعل می رساند و از خاک طبع و طبیعتش استحراج می کند و به شکوفایی می نشاندوعبارت تثیر دفائن العقول نهج البلاغه اشاره به همین لطیفه هم دارد که اسن دفائن العقول را استخراج و به تعبیر قرآن کریم:
((و ذکر فان الذکری تنفع المومنین)) که اشاره لطیف است به همین معنا و امام (ع) در جواب مفصل که به چیزی تذکر دهیم فرمود((فذکر بالولایه))
تذکر به ولایت یعنی برگشت به ظهور سلطنت الهی بازگشت به وطن آخرت و رجعت دوباره به فطرت گمشده و هجرتی از خانه ظلمت ظلم و بیت النفس به سوی ارض الفظره و زمین حقیقت که کلامی است نورانی که جامع سه مرتبه اسم و فعل و حرف است.
نو میتوانی اسم شوی و از آن حقایق خبر دهی و آئینه شوی و بازتاب زیبایی ها فعل شوی و بسوی آن حقایق و در جهت زیباییهای عالم بالا که چشمه اش محبت الهی و عشق سماویست حرکت کنی حرف شوی و اسم فعل را به هم مرتبط کنی.واسطه شوی و مفهومی دیگر به حرکت ها و جحتها دهی.
ببین که مولا چگونه وجود انسان را وجود یک زن و مرد را(که در حقیقت انسانیت مشترکند)به تصویر میکشد و تو را با حروفی بالاتر از حروف ظاهری و عمیق تر و ژرف تر از کتب مرسوم آشنا میکند.
تفاوت خواب مغناطیسی با عمل مدیومی
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
علمای علم روحی بین خواب مغناطیسی (هیپنوتیزم)و عمل مدیوم های روحی (که در ارتباط با ارواح به عنوان واسطه مورد استفاده قرار میگیرند)فرق هایی را قایل شده اند.اگر چه هم در خواب مغناطیسی و هم در ارتباط با ارواح فرد مدیوم و فرد خوای شونده.هر دو به نوعی بی حس و بی اراده و بی حرکت می شوند و تحت تاثیر عامل و فاعل این کار قرار می گیرند ولی بین این دو روش تفاوت هایی وجود دارد مانند:
1-درخواب مغناطیسی روح خواب شونده ازجسدش جدا نمی شود ولی در عمل مدیومی روح فرد از بدنش به طور موقط جدا می شود-البته نه به طور کامل بلکه نار های حیاتی اثیری به بدن مدیوم اتصال دارد(دوستان خوب توجه کنید)
برخی نیز قائلند که در خواب مغناطیسی عمل برون فکنی روح (جدایی روح از بدن)صورت میگیرد که من در وبلاگ توضیحش را گذاشتم.
2-خوب مغناطیسی .انتقال ((اثر)) روح و فکر و نگاه و تلقین خواب کننده به روح و عقل و اراده و فکر خواب شونده است.ولی درارتباط مدیومی ((خود))روح ارتباط گیرنده-تا حدودی -متاثر از روح واسطه گر است و روح اراده و فکر خود را به مدیوم تحمیل می کند.
3-خواب مغناطیسی فیزیکی است.ولی خوای مدیوم ها عقلی است.بعنی در خواب مغناطیسی فرد هیچ گونه آگاهی از اطراف خود ندارد.ولی در خواب مدیومی چنین نیست و عقل او از عفل موجود مجرد از جسد متاثر می گردد.
البته عده ای میگویند:در خوای مغناطیسی (هیپنوتیزم)نیروی درک و دید و شنوایی انسان قوی میشود به حدی که میتواند جاهای دور را ببیند و یا صدا های آن را بشنود.
به هر حال هر دو(چه در خواب مصنوعی و مغناطیسی و چه در ارتباط مدیومی)حالت تسلیم و تاثیر پذیری به اراده روح وجود دارد و هر دو نوعی حالت بیهوشی و عدو درک و احساس ارادی را دارا می باشند.علمای روحی می گویند:آثار و ظواهری که توسط مدیوم نمایان می شود نه تنها در اختیار هیچ کس بلکه در اختیار مدیوم ها هم نیست و آنان به علت چگونگی و اوقات آن آگاهی ندارند که چگونه آثار مدیومی در آنان موقعی شدید و گاهی ضعیف و نابود می شود.لذا در علم روح شناسی ظواهر مدیومی به امور نا شناخته فوق ناشناخته و فوق عادی تعبیر شده است.یعنی آثار و ظهوراتی که حواس مادی انسان از درک آنها عاجر و ناتوان بوده و افراد عادی نمی توانند از خود چنین ظواهری را بروز دهند.
علامه حسن زاده آملی در وجه تشابه خواب مغناطیسی(هیپنوتیزم) با خواب طبیعی فرموده اند
((تنویم مغناطیسی و نوم هر دو از یک اصل منشعب اند و آن در حقیقت .انصراف و تعطیل حواس ظاهر از تصرف و دست در کار بودن به این نشاء از طبیعت است))
موفق باشید
محمد
لینک دوستان
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک