بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 10
شرایط لازم برای ارتباط با ارواح:
ارتباط با ارواح به روش بیهوشی مدیومی شرایط و قوانین زیادی دارد که به اعتراف علمای روحی تاکنون علم موفق به کشف و شناخت آنها نشده است.البته انسان با ریاضت صحیح و تزکیه نفس و صفای باطن میتواند به مقامی برسد که بدون واسطه با ارواح ارتباط برقرار مند چنان که این حالات را در زندگی و سیر انسان های عارف و الهی میبینیم.
اما شرایط و ویژگی هایی که در ارتباط روحی از طریق بیهوشی مدیومی تجربه و تحصیل شده و لازم است رعایت گردد عبارت اند از:
1-وجود مدیوم یا واسطه که از توانای و قابلیت بالایی برخوردار باشد.
2-میگویند در جسم مدیوم مقدار زیادی از ماده اکتوپلاسم یا تلیپلاسم موجود میباشد.این ماده به ارواح قدرت خواهد میدهد تا با استفاده از آن دستگاه صوتی (دهان.گلو و زبان)خود را کمی غلیظ تر کرده و به شکل دهان و زبان و گلوی ما در آورند تا برای زنده های زمینی امواج صوتی تولید کنند.
علمای علم روحی میگویند:به تحقیث ثابت شده که بیشتر مردن به اختلاف درجات دارای صفات مدیومی هستند و این اختلاف هم به واسطه کمی و یا زیادی ماده((اکتوپلاسم))در بدت آنها میباشد.
2-در شب و تاریکی :زیرا چراغ کم نور خصوصا" نور قرمز خیلی کم .
3-توافق فکری و اعتقادی میان حاضرین در جلسه و فرد راهنما و داشتن صفای باطن
عده ای گفته اند برای ایجاد توافق فکری بهترین چیز امواج موسیقی است آن هم سرودهای دینی
4-مداومت در انجام کار جهت تشخیص و تطبیق صداها
5-خواندن ذکرهای مخصوص(مثل دعا و فاتحه)
6-خواندن سرودهای دینی جهت ایجاد ححالات موافق بین حاضرین
7-روح طالب ارتباط حضور در جلسه را اراده کند
8-انتخاب مکانی مناسب که به دور از جنجال و شلوغی باشد
9-حضور راهنمایی دقیق و هماهنگ امور
محمد
چرا ارواح روی زمین می مانند؟
روحی که بر روی زمین است هنوز کاملا از این دنیا جدا نشده و هنوز به
دنیای دیگر بهشت برزخ و یا هر نام دیگری که برایآن بنهیم سفر نکرده
است. این ارواح روی زمین می مانند و خیلی وقت ها باعث می شوند ما
روح ببینیم . دلایل این اتفاق گوناگون است . بعضی از این دلایل پیچیده و
فقط مختص یک روح خاص است و بعضی دیگر ساده و قابل فهم می باشند.
دراینجا چند دلیل شایع ماندگار شدن ارواح بر روی زمین را بر می شمریم
برخی از ارواح درون یا نزدیک محل مرگ خود باقی می مانند . این حالتبه زمانی رخ می دهد که آن شخص به طور ناگهانیو غیر منتظره از دنیا
رفته باشد. این ارواح در حالتی از سر درگمی به سر می برند و گوئی
نتوانسته اند بپذیرند که مرده اند آنها در آن منطقه باقی می مانند و همیشه
سعی دارند با کسانی که آن اطراف هستند ارتباط برقرار کنند این نوع ارواح
ممکن است در همه جا یافت شوند
زندگی جدیدی را خارج از دنیای ماده آغاز کند ولی به دلایل مختلفی همچون
ترس از پایان زندگی و مو جودیت ترس از ناشناخته ها ترس از به جهنم
رفتن و یا به خاطر اعمال گذشته مورد قضاوت قرار گرفتنخود نمی خواهند
به آن دنیا بروند.این روح ها به خاطر ترس از خودشان در این دنیا گرفتار می شوند.
پیام ارواح
ارواح دیگر در زمین می مانند تا کارهای نیمه تمام خود را به اتمام برسانند .
آنها می خواهند مطمئن شوند که عزیزانشان مشکلنخواهند داشت یا می
خواهند پیغامی به آنها بدهند
در اینجا بمانند و وقتی به هدف خود رسیدند به سرای باقی می شتابند ولی از
آنجا که زندگان نمی توانند پیغام های مردگان را به راحتی بگیرند و درک
کنند اقامت آنها در این دنیا طولانی می شود.گناه هم می تواند دلیل این
موضوع باشد شاید این ارواح فکر می کنند عضو خوبی برای خانواده نبوده
اند و زود تر از آنکه باید آنها راترک کرده اند. به همین دلیل است که خیلی ها معتقدند روح کسانی که خود کشی می کنند یا به خاطر کار غلط خودشان
مثل سهل انگاری مصرف الکل یا اعتیاد از دنیا رفته اند در دنیا گرفتار می
شود . آنها به خاطر کار خود احساس گناه می کنند.ما زندگان هم ممکن است
ارواح را پیش خود نگه داریم و به آنها اجازه رفتن ندهیم در این حالت روح
فرد از دست رفته به خاطر عشق و علاقه ما و عدم تمایلمان به ترک او در
زمین سرگردان می شود تا روزی که ما بتوانیم با رفتن او کنار بیائیم .
این بیشتر در حالتی رخ می دهد که شخص از دست رفته بدون مراسم تشییع
و تودیع و بدون سو گواری مرده باشد.زندگان در اینحالت
احساس گناه دارند و احساس می کنند کاری برای او انجام نداده اند وحرفی
را نزده اند و همین موضوع باعث می شودکه روح در اطراف ما بماند.
خارج شدن از کالبد
بعضی ها هر چیز عجیب و ماورائی را که ببینند انکار می کنند و برخی هم
اعتقادی بی چون و چرا به آنها دارند . به راستیکدام دسته حق دارند؟ در
مقدمه کتاب انرژی زائی و ردیابی نشانه های روح زائی در این باره آمده
است."شاخه ای از دانش که به مطالعه چنین پدیده هائی اختصاص یافته است
همواره در گیر مبارزه ای دائمی با دو گروه بوده است . یکی مبلغان خوش
باورهر چیز ما فوق طبیعی و دیگری کسانی که همه پدیده های فرا عادی را
بلافاصله رد میکنند . این دانش با نیروئی زوال نا پذیربحث و جدل های
بیشماررا پشت سر گذاشته است و در یک قدمی تثبیت جایگاه اجتناب نا پذیر
خود در علم نوین آگاهی میباشد علمی که احتمالا "آخرین گستره ناشناخته
دانش بشری است" پس مجموعه ای از مشاهدات ناشناخته گذشته به شکل
علمی جدید مدون شده است اما آیا در عرصه نیرو های فرا روانی واقعا
چیزی ملموس وجود دارد یا همه چیز منحصرا بر پایه خرافاتو مهملات
است؟ذکریک ماجرا در این مورد می تواند آموزنده باشد
چارلز تارت روان شناس و فراروان شناس توانست از مردی که ادعا می
کرد به صورت ارادی می تواند ازکالبدش خارج شود چندین نوار مغزی
بگیرد. این شخص "رابرت مونرو" تهیه کننده موفق برنامه های رادیوئی
بود. مونروتجربه خروج از کالبد را در حالتی شبیه خواب گزارش می کرد
و هنگام تلاش برای خروج از کالبد "تارت"متوجه شد کهالگوی نوار مغزی
در او تغییر زیادی می کند. امواج آلفا نه تنها در سراسر طیف وجود داشتند
بلکه دارای دامنه وسیع بودند .شدت امواج تتا هم در حین خواب غیر
متعارف بود . در مونرو فوران هائی مرکب از سه تا هشت موج تتا با دامنه
دیده می شد.از طرف دیگر"تارت" نتوانست اثری از امواج دلتا در حین
خواب پیدا کند.ظاهرا "مونرو" می توانست مدت طولانی تری خود را در
حالت نیمه خواب –نیمه بیداری نگه دارد . یکی دیگر از اشخاصمورد
آزمایش "تارت" هم که می توانست به صورت خود به خود در حین خواب
از کالبدش جدا شود اظهار می کرد که همین حالات را در نیمه خواب و نیمه
بیداری دارد. در واقع همه کسانی که می گویند اغلب از کالبدشان خارج می
شوند از بد خوابیدنشکایت دارند. آنان اغلب خود را در حالتی انتقالی میان
بیداری و خواب می یابند که در حین آن دچار به اصطلاح اوهام
خواب مصنوعی می شوند این اوهام تصاویری کاملا روشن و رویا گونه اند
که شخص تصور می کند در حالت بیداری می بیند اینحالت را معمولا نمی
توان تحت کنترل در آورد شخص خواب آلود است و تصور می کند
تصاویری جلوی چشمش ظاهر میشود . کمی پس از آن به خواب می رود .
سالهاست که در متون علوم غیبی شیوه های کنترل آگاهانه این حالت بینابینی
مورد بحث قرار گرفته است زیرا به طور سنتی این حالت مرزی را پر
بارترین حالت برای تجربه های ما فوق طبیعی می دانند.در سال های اخیر
مونرو کتابهای زیادی در مورد تجربه های خود نوشته و تمام وقت خود را
صرف مطالعه تجربه هایخروج از بدن کرده است . او در سال 1974
"موسسه مونرو" را تاسیس کرد که چند سال پیش به محل زیبائی در دامنه
کوههای بلورج و فیبر ویرجینیا منتقل شد "مونرو" تا زمان مرگش در سال
1995 رئیس موسسه بود.از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم
محمد
بنام خالق عالم ملکوت
بیان بعضی از ارواح درباره ی چگونگی حیات خانوادگی در جهان ارواح
ارواح در جهان ارواح مانند زمین زن و شوهر نمیشوند.ولی ما میتوانیم مانند
ملائکه با هر موجودی که ارتعاش امواجشان با ارتعاش امواج ما موافق
باشد مخلوط و متحد باشیم تا زمانی که این توافق ادامه دارد رشد و نمو این اتحاد از میزان محبت جسد
مادی به یکدیگر در روی زمین بیشتر است. پس برای دوست داشتن در جهان
روح قید و بندهائی نیست.وقتی که هر انسانی بهجهان ارواح میرسد میفهمد
که او قادر نیست با کسی جفت شود مگر با کسی که در زمین شوهرش
بوده.لذا آنها میتوانند خود را برای دیگری حفظ کنند همانطوری که در روی
زمین میکردند.ولی ما ارواح به دو شخصیت بودن مانند شما نگاه نمی
کنیم.بله جنسیت زن و مرد در جهان ارواح ادامه دارد لکن معنای جنسیت در
اینجا خیلی عمیق تر از آن است که بوسیله ی اعضای
مخصوص که در زمین موجب تشخیص آنها بودند از هم متمایز شوند.در
مورد همین موضوع روح نعومی که بوسیله ی مدیومی راتیحان با او تماس
گرفته شد چنین میگوید: ازدواح یک اتحاد مبتنی
بر حب می باشد. در جهان ارواح یک نیروی علوی است که اتحاد از روی
محبت را مبارک می سازد. امکان ندارد کسی که لذت
این نوع(اتحاد مبارک) را چشیده باشد منکر آن باشد. زن و مرد هر دو از
آفریدگان خداوند متعال هستند. که نخست به روی زمین آمدند و بعد هم به
جهان ارواح در این جا هیئت یگانه با هم متحد می شوند. این اتحاد در
آفرینش یک حالت جدید می باشد. هنگامی که به این جهان
ارواح آمدید برای شما کیفیت این اتحاد روشن می گردد. مردم گمان می کنند
که ما انسانهای گذشته زمین را فراموش کرده ایم(گویا این روح در سال
1009 قبل از میلاد زندگی میکرده است)در صورتی که زمین گهواره ما
بود.و ما هرگز از زندگی زمینی خود آن حوادثی را که در حقیقت علامات
درخشنده در راه تعبین کردن سرنوشت حیات ما بودندفراموش نمیکنیم. و دوست دارم مطالب زیرا را برای شما زمینی ها بگویم:
1-باید شما زن و مردها یکدیگر را دوست بدارید.چون خداوند میگوید: در
دنیای شما خداوند مردی را رستگار می دهد که محبتزنی را که شریک یک
زندگی او بوده و در روح و نفس با هم یکی باشند در قلبش جای می دهد.
2-برای زن خطاکار امکان ندارد ندای آهسته وجدان خود را بشوند. باز هم
این روح میگوید: دوست داشتن برکت خداوندیاست. زنانی که در روی زمین
پاک و با عصمت زندگی کرده اند بزودی آنها در مکان بالاتر از مملکت
خداوند زندگی ابدی راشروع خواهند نمود.پس بر شما زنها لازم است که
قوانین خداوند و انسانیت را بشناسید. زیرا زمین نخستین مرحله مسافرت
انسان به ابدیت برای یافتن خداوند می باشد.
دوستان لازم است یکی از بیانات مارگری لورنس را هم برایتان بگویم:آنانکه
در روی زمین عاشق بوده اند در آنجا هم بعضی به همان حال عاشق باقی
می مانند. و عشاق واقعی وقتی به آن جهانمنتقل شدند در جهان سوم با هم
ارتباط می گیرند. و به طریق امواج متبادل میان یکدیگر بطور غریزی لذت می برند.
از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم
نوشته متن: محمد(مدیر انجمن تزکیه روح)
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد وآل الطاهرین
زندگی پس از مرگ
دکتر ریموند مودی با عده ای از افرادی که مرگ را تجربه نموده اند .مصاحبه کرده است.این عده در واقع به آن سو سفر کرده اند و بعد از مدتی دوباره به اینجا برگشته اند. با توجه به اظهارات آنها و کسانی که تجارب مشابهی داشته اند.نگاهی مختصر به آنچه پس از مرگ روی میدهد خواهیم داشت.
دکتر ریموند مودی میگوید:برخی از این افراد حتی شنیده اند که پزشکانشان اعلام کردند که آنها مرده اند.سپس ناگهان متوجه می شوند که خارج از جسمشان قرار دارند.اما هنوز در همان خانه وسالن و اتاق آشنا هستند.آنها جسم خود را از فاصله ای دور مدر می دیدند .گویی که تماشاگر آن بودند.برخی از آنها میگویند.می دیدید که پزشکان به آنها دارو تزریق می کردند تا آنها را زنده نگه دارند درحالی که آنان از جسم خود جدا شده بودند و مانند یک تماشاچی به آن می نگریستند.آنان هنوز احساس میکردند به جسمشان متعلق هستند اما نمی دانستند که جسمشان دیگر متعلق به آنها نیست.
بعد از مدنی به شرایط عجیب خود عادت میکنند و تشخیص می دهند که جسم فیزیکی خود را ترک کرده و در قالبی جدید متولد شده اند که با جسم فیزیکی کاملا متفاوت است.
آنها در قالب جدید خود لبریز از سرور عشق و آرانش می شوند.به زودی متوحه می شوند که برخی از دوستان و اقوامشان که قبلا" در گذشته اند به استقبالشان آمده اند. این موضوع آنها را شگفت زده می کند زیرا همچنان احساس می کنند زنده هستند پس چطور ممکن است که مردگان را ببینند.
آنگاه چیزی را می بینند که شرح آن دشوار است.در واقع نوری درخشنده را می بینند که بسیار خیره کننده است.گویی هزاران خورشید هم زمان با هم در حال تابیدن هستند. از درون این نور موجودی نورانی بیرون می آید.افراد مختلف این موجود نورانی را به اشکال مختلف می بینند و این بستگی دارد به این که در دوران زندگی در جسم فیزیکی پیرو کدام دین بوده اند و چه کسی را می پرستیدند. از آنجایی بسیاری از افراد دکتر مودی با آنها مصاحبه کرده است مسیحی بوده اند . آنها آن موجود نورانی را بصورت عیسی مسیح(ع) دیده اند.
دوستان عزیزی که این موضوع وبلاگ را میخوانند کاملا توجه کنند.
مثلا یک مرد یهودی که هیچ گونه باور دینی نداشت آن موجود را فقط به صورت یک ((موجود نورانی)) دیده بود.
نکته قابل این است.هنگامی که کسی میمیرد وقتی جسم را ترک میکند با یک موجود نورانی مواجه می شود که ممکن است بنا به زمینه های دینی و اعتقادی قرد .شری کریشنا .شری راما.عیسی مسیح(ع) .
موسی(ع) و حضرت محمد(ص) .میرا ماهاویرا.گورو نانک کبیر.حضرت زردتشت و یا...... . سایر قدیسان و مردان خدا باشد.
دوستان عزیز وقتی که جسم را ترک میکنیم با این موجود نورانی مواجه می شویم.
سپس کوچکترین کارهایی که از زمان تولد تا هنگام مرگ انجام داده ایم به صورت تصویری کلی نمایش داده می شود.کویی باید تماشاجی فیلم زندگی خود و مشاهده تمامی جرییات آن باشیم . هرکار کوچکی که در خلوت یا در جمع.در روشنی یا تاریکی در برابر چشم مردم یا پنهان از آنها انجام داده ایم مانند فیلم در برابر ما نمایش داده می شود.
آن لحظه را تجسم کنید ممکن است کارهای بسیاری در خفا انجام داده باشیم که هیچ کس از آنها مطلع نباشد واما وقتی که این کارها را میبینیم از حس پشیمانی و ندامت لبریز می شویم.وقتی که نمایش این فیلم به پایان می رسد سر به زیر می اندازیم .آن موجود نورانی کنارمان ایستاده است و این صحنه ها را می بیند. چطور ممکن است به حضرت محمد (ص) . یا عیسی مسیح (ع) .کریشا.بودا عشق بورزیم و کارهایی را که تصور می کردیم کسی آنها را نمی بیند انجام داده باشیم؟
اما دوستان در همان زمان احساس دیگری هم خواهیم داشت.درحالی که شرمنده هستیم و همه خطاهایی را که مرتکب شده این میبینیم سخنان خشم آلود و نفر تباری را که به زبان آورده این و افکاری را که در ذهنمان پرورده این به یاد می آوریم.حس شگفت انگیز دیگری هم خواهیم داشت احساس خواهیم کرد که در حضور موجودی نورانی در حضور عشقی مطلق و کامل هستیم که از همه چیز ما آگاه است . اما ما را کاملا می پذیرد و به ما عشق می ورزد. او یگانه دوست ما است.
استادی میگفت ((دوست حقیقی شما کسی ست که عیوب و خطاهای شما را میداند .ضعف ها و نقص هایتان را می شناسد اما با این مجود همچنان به شما عشق می ورزد)) چنین کسی حضرت محمد (ص) یا عیسی مسیح(ع) .حضرت زردتشت.گوروناک و... هر یک از مردان خداست که او را می خوانید و به لو دعا می کنید.
دوستان. در سفر مرگ یک لحظه پیش از آن که فیلم زندگی خود را ببینیم .شدیدا" احساس تنهایی و ترس می کنیم.احساس می کنیم که تاریکی و ظلمت ما را در برگرفته است.اما در حضور آن یار.آن موجود نورانی احساس امنیت می کنیم.او را هر چه میخواهید بنامید .زیرا همه نام ها به او تعلق دارد .او آن کسی ست که قدیسان با نام های متفاوت می خوانند. آن یگانه ای ست که مردان خدا او را به اشکال و صورت های مختلف می بینند.در حضور او احساس می کنیم که گویی باید دامنش را بگیریم و بگوییم((هرگز از تو جدا نخواهم شد ای معبود قلبم)) به پایش می افتیم و پاهایش را یا اشک شوق و عشق می شوییم .او ما را بلند می کند با دیدگانی عمیق.درخشنده و لبریز از عشق به ما می نگرد و می گوید((فرزندم .تو با زندگی ات چه کردی؟))
در آن لحظه تشخیص می دهیم که زندگی هدیه خدا برای هدفی خاص می باشد و اما افسوس که وسوسه ها.خواسته ها و احساسات شوریده ما را گرفتار کرده است و این هدف را از خاطر برده ایم و به دنبال سایه ها رفته ایم.ما به کسب لذت .دارایی و قدرت پرداخته ایم.این عمر ارزشمند را در طلب این سایه ها به هدر داده ایم و در ازای آن هیچ به دست نیاورده ایم و حال با دست های تهی در برابر آن موجود ایستاده ایم.به او چه خواهیم گفت؟
دوستان من .امیدوارم که امشب این اندیشه را در ذهن خود نگاه داریم.وقتی که سفر مرگ را آغاز می کنیم باید در حضور معبود باستیم.او از شما و من می پرسد:فرزندم به زندگی ات چه کردی؟آنگاه چه پاسخی به او خواهیم داد؟من پاسخ را به شما واگذار می کنم.اما به قول یکی از قدیسان قرون وسطی((هیچ گاه دیر نیست))
مادامی که جان در این بدن هست فرصت رسیدن به هدف را دارید( می توانید به انجمن تزکیه نفس که آدرسش در همین وبلاگ است مراجعه کنید و از همین الان بله همین الان شروع به پاک سازی روحتان کنید)
بنابراین هر روز مدتی را در سکوت بگذارید و از خود بپرسید ((من کیستم؟)) هدف از به دنیا آمدنم چیست؟ به کجا می روم؟ آیا از هدف دور شده ام.یا به آن نزدیک می شوم.
موفق باشید
نوشته : محمد
----------------------------------------
از دوستانی که نظر میدهند بسیار سپاسگذارم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرگ وجود ندارد
مرگ مانند غروب خورشید است.وقتی که خورشید در اینجا غروب می کند.در جایی دیگر طلوع می کند.در واقع خورشید هیچگاه غروب نمی کند.
به همین ترتیب مرگ هم فقط یک توهم ظاهری است.آنچه دراین دنیا به عنوان
مرگ تلقی می شود در دنیایی دیگر تولد است.زیرا زندگی نهایتی ندارد.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید:این دنیا و این زمین که بر آن راه می روم
چیست؟
پاسخ های مختلفی به این سوال داده شده است.یکی از این پاسخ ها که به نظ
ر من بسیار مهم است میگوید
همه ی ما مسافریم و برای مدت کوتاهی در اینجا هستیم.حتی طولانی ترین
عمرها هم در نهایت کوتاه است.ممکن است صد سال عمر کنید اما روزی می
رسد که باید با همسر و فرزندان دوستان و خویشان -اقوام-دارایی ها-املاک
و موسساتی که تاسیس کرده اید و با خون دل توسعه داده اید وداع نموده و
صحنه زندگی را ترک کنید.بله آدمی در این دنیا یک مسافر است.
گفته اند ابراهیم فرمانروای بلخ همه نعمت های دنیا را در اختیار داشت.او
مالک تمامی لذایذ .دارایی ها و قدرت ها بود .اما قلبش شاد نبود و همیشه
احساس می کرد از درون تهی ست .روزی در جست و جوی چیزی بود که
خودش هم نمی دانست چیست.
روزی غریبه ای وارد دربار فروانروا شد . به محض ورود به دربار فرشی
بر زمین انداخت و روی آن خوابید.فروانروا رفتار وی را اهانت تلقی کرد
و به او گفت::
((تو تصور میکنی قصر من چگونه جایی ست؟))
غریبه به فروانروا گفت: به عقیده ی من قصر شما مسافرخانه است.
فروانروا پرسید ::منظورت چیست که قصر مرا مسافرخانه می نامی؟
غریبه گفت:فروانروا لطفا از من خشمگین نشوید .اما به سوالم پاسخ
دهید.بگویید قبل از شما چه کسی در این قصر زندگی میکرد؟
فروانروا گفت:قبل از من پدرم در این قصر زندگی میکرد.
غریبه پرسید: پدرتان اکنون کجاست؟
فروانروا گفت: او مرده است.
غریبه گفت: قبل از پدرتان چه کسی در این قصر زندکی میکرد؟
فروانروا گفت: پدر بزرگم.
غریبه پرسید: پدربزرگتان اکنون کجاست؟
فروانروا گفت : او هم مرده است.
غریبه پرسید پیش از پدر بزرگتان چه کسی در این قصر زندگی میکرد؟
فروانروا گفت: قبل از او پدرش در این قصر زندگی میکرد.
غریبه گفت : او اکنون کجاست؟
فروانروا گفت: او هم مرده است.
غریبه گفت: پس بی تردید این قصر یک مسافرخانه است.زیرا مردم می آیند .مدتی در آن می مانند و بعد می روند.پس از فروانروا شما نیز باید روزی اینجا را ترک کنید.
غریبه با گفتن این سخنان ناگهان ناپدید شد.اما گفته اش در قلب فروانروا تاثیر کرد.او به خود گفت((اینجا یک قصر نیست.بلکه مسافرخانه است.کل دنیا یک مسافرخانه است.بسیاری هر روز به دنیا می آیند و بسیاری هم هر روز از دنیا می روند.این زمین خانه ی ما نیست .پس خانه حقیقی ما کجاست؟از کجا و برای چه منظوری به سیاره زمین آمده این؟ افسوس .هدف را فراموش کرده ایم و به دنبال سایه های لذت .قدرت و ثروت هستیم.
این افکار ذهن فروانروا را ترک نمیکرد.گاهی متوجه می شد که تا نیمه های شب بیدار است و از خود می پرسد : هدف از آمدن من به این دنیا چیست؟ چرا اینجا هستم؟ خانه ام کجاست؟
یک شب صدایی شنید که به او میگفت:ای فروانروا اگر پاسخ پرسش هاست را میخواهی .ترک کن.همه چیز را ترک کن.
فروانروا قصر .تاج و تختش خویش را ترک کرد.مانند بودا ردای شاهانه اش را کنار گذاشت و لباس ژنده درویشان سرگردان و فقیر را پوشید و از جایی به جایی دیگر رفت و همچنان او خود می پرسید معنای اسرار ماجرای بی نهایت زندگی چیست؟ زندگی چیست؟ مرگ چیست؟
گفته می شود.که او به هند آمد و سال ها در کنار مردی روحانی زندگی میکرد.در اینجا وقت کافی برای نقل زندگی مردی که تاج و تختش را ترک کرد تا مرتاضی بی چیز شود نیست.فقط می خوام به شما بکویم که بیداری لو از این فکر شروع شد که این دنیا یک مسافرخانه است.ما همگی مسافر هستیم و اقامت ما در اینجا برای مدت محدود است.همچنان که روزی به این دنیا آمدیم روزی هم باید آن را ترک کنیم.
فرید که از قدسیان مولتان بود.قصایدی سروده است که در بسیاری از خانه ها خوانده می شود.او دریکی از قصایدش می گوید:
ای فرید 1در و برادر بزرگت در گذشته اند.به زودی نوبت تو نیز خواهد رسید.فرزندانت هم روزی باید به آن سوی آب ها عزیمت کنند.
هیچ کس تا ابد در این دنیا زندگی نمی کند.و هیچ کس نمی تواند تا ابد در زمین بماند.ما ترک کردن زمین را((مرگ)) می نامیم و آمدن به این دنیا تولد نام دارد.
مرگ پدیده ای طبیعی است وهر کس که به دنیا می آید لاجرم باید روزی بمیرد.پس چرا باید از مرگ بترسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موفق باشید
نوشته: محمد
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
عده ای سوال هایی در مورد حیات پس از مرگ از استادان-کسانی که تجاربی در این زمینه و...دارند پرسیده اند که من در این وبلاگ اندکی از آن سوالات را می آورم و همچنین سوالاتی هستند که خیلی ها از من هم می پرسند
برادری میگفت::دو سال پیش پدرم درگذشت و مادرم یک سال بعد او پیوست.آیا ممکن است که مادرم در عالم اختری پدرم را دیده باشد؟و آیا من هم بعد از آن که از این دنیا بروم میتوانم آنها را ببینم؟
پاسخ این سوال مثبت است.بطور طبیعی ما عزیزان و نزدیکانمان را پس از مرگ ملاقات می کنیم.مدت زمانی که از ترک کالبد فیزیکی می گذرد.
ممکن ااست سال ها طول بکشد.تصور کنید که کسی امروز کالبد فیزیکی خود را ترک می کند.او زمانی طولانی را در عالم اختری خواهد گذراند.طی این دوران ما که در زمین زندگی میکنیم.حتما جسم فیزیکی خود را ترک کرده و به عالم اختری رفته و در آنجا عزیزان و نزدیکانمان را خواهیم دید.
بنابراین در عالم اختری تنها نخواهیم بود.عزیزانی که قبلا درگذشته اند هم نشین ما خواهند شد.در کنار آنها همه وابستگی ها و تعلقات زمینی را فراموش خواهیم کرد.بنابراین هرگز در ترس از مرگ زندگی نکنید.
دوستان کاملا توجه کنند.
در آن سو تنها نخواهید بود.
------------------------------------
سوال دوم:
مرگ در چه سنی مطلوب است؟
بعضی ها با آناتول فرانس نویسنده شهیر فرانسوی هم عقیده اند که میگوید:انسان باید در جوانی بمیرد.آناتول فرانس معتقد بود انسان باید مانند پروانه زندگی کند.زیبایی را بنوشد و بلافاصله بمیرد.اما من چنین عقیده ای ندارم.
به ما تعلیم داده شده است که انسان باید پیش از مرگ جسم فیزیکی به بلوغ و کمال درونی برسد.جسم فیزیکی بدون زحمت فراوان روح به دست نمی آید.بنابراین نباید آرزو کنیم که در جوانی بمیریم.بلکه باید بخواهیم که به سن مطلوب در متون مقدس یعنی هفتاد سالگی برسیم.
جسم.وسیله ای برای تکامل روح ما است.باید بکوشیم آن را پاک و قوی نگه داریم و با هر نفس خدا را ستایش کنیم.نامش را بخوانیم و جسم خود را در راه خدمت خدا و بندگان دردمند او بکار گیریم.
----------------------------------
دوستان عزیز فعلا همین ها کافی است.انشاالله در آینده نزدیک بیشتر توضیح خواهم داد.
از عزیزانی که نظر میدهند بسیار سپاسگذارم.
نوشته:محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
جواب به
سوالاتی که شاید شما هنوز به جواب آن نرسیده باشید.-------------------------------------------------------
1-برخورد با مرگ عزیزانمان باید چگونه باشد؟
در پاسخ به این سوال میگوییم.با این که ما قادر نیستیم کسانی را که درگذشته اند ببینیم.یا
صدایشان را بشنویم اما آنها می توانند ما را ببینند و بشنوند. آنها میتوانند افکار ما را
بشنوند.زیرا کسانی که مرده می نامیم ذهن هایی بدون جسم هستند و ذهن آنها میتوانند با
ذهن ما
ارتباط برقرار کنند.آنها افکار ما را می شنوند .بنابراین باید مراقب افکار خود درمورد آنهاباشیم.باید سعی کنیم که بر اندوه خود فایق شویم و عشق و نیکی به آنها ارسال
کنیم.باید برایآنها دعا کنیم و آرزوی سفری خوش برایشان داشته باشیم.برخورد ما با مرگ
باید برخورد مادر یا همسری باشد که فرزند یا شوهرش به سرزمین های دوررفته استوبی
تردید مادر یا همسر چنین فردی همیشه پیام های تسلی بخش نیک خواهی .عشق وشادی
برای او می فرستد. در عوض اگر او نامه های سرشار از اندوه و غم برای عزیز
خودبنویسد فرد مزبور احساس بی چارگی خواهد کرد.زیرا نمی تواند برگردد تا عزیز
خود راتسکین دهد و اندیشیدن به او مایه اندوهش می شود. من خواهری را میشناسم که
شوهرش در شهری دور کار میکرد .این خواهر دچار سکته قلبی شدو در نتیجه در
بیمارستان بستری گردید.تخستین حرفی که او بر زبان آورد این بود: ( لطفا" این
موضوع را به شوهرم اطلاع ندهید. این خبر او را ناراحت می کند.من به زودی بهبود می یابم
و به او نامه می نویسم..)
برخورد ما با مرگ باید این گونه باشد.باید همیشه افکار عشق و نیکی را به سوی درگذشتگان
بفرستیم. اگر هر نوع اندوهی داریم-شاید نان آورد خانواده یا کسی که به او تکیه داشته این درگذشته است-باید شجاعانه آن را تحمل کنیم تا ظلمت بر ما و عزیزانمان سایه نگسترد.
-------------------------------------------------------
سوال دوم:
2- بهترین نوع مرگ چیست؟
دو نوع مرگ وجود دارد.مرگ طبیعی و آرام و مرگ های پریشان و غیر طبیعی ست و اما اگرمرگ طبیعی صورت های مختلفی داردبا گذشت سال ها .همچنان که انسان سالخورده می شود.رگ های بدن انعطاف خود را از دستمی دهند .کار کرد قلب و فرستادن خود از مجراهای کم انعطاف دشوار می شود. در نتیج گردش خود کند شده و اندام های مختلف بدن خون کافی-که برای کارکرد صحیح آنها لازم است-دریافت نمیکنند.بدین سان اندان های بدن دچار اختلال می شوند و سیستم بدن از برخی کارکرد ها محروم می گردد و در نهایت مرگ جسم روی می دهد.این نوع مرگ طبیعی است.نوع دیگر مرگ-خونریزی مغزی نام دارد که در آن یکی از مویرگ های مغزی ضعیف شده و
نمی تواند فشار خونی را که قلب به مغز می فرستد تحمل کند و در نتیجه آن مویرگ پاره میشود این امر سکته مغزی نام داردو مرگ طبیعی محسوب می شود.
اما نوع سوم مرگ طبیعی مربوط به قلب می شود .با گذشت سال ها قلب قدرت خود رااز دست
می دهد و آنقدر ضعیف می شود تا از کار می افتد چنین مرگی معمولا شب .هنگام خواب روی
می دهد. در چنینی وضعیتی در خواب میمیرد.
همه اینها انواع مرگ طبیعی هستند و مطلوبند. اما بهترین نوع مرگ زمانی است که فرد ذهن
خود را بر خدا متمرکز کرده.قلبش لبریز از عشقی مقدس باشد و نام خدا را بر لب داشته باشد.
-------------------------------------------------------
سوال سوم:
3-مرگ کسانی که به طور ناگهانی و در اثر تصادف می میرند چگونه است؟
وقتی کسی در اثر تصادف می میرد.روح او ناگهان از جسم جدا می شود.زیرا مرگ سریع اتفاق
افتاده است.گاهی روح ممکن است تشخیص ندهد که از جسم فیزیکی جدا شده است.در دنیای
اختری چنانچه گفته شد گروه های نجات وجود دارند.برخی از این گروه ها وظیفه دارند چنین
روح هایی را که به طور ناگهانی از جسم جدا میشوند .همراهی کنند. این نگهبانان مانند شاهین
در آسمان عالم اختری در پروازند و منتظر روح های تازه واردی هستند که نیازمند کمک و
راهنمایی می باشند.گروههای نجات با مشاهده این روح ها بلافاصله به کمک آنها می شتابد تا
بتوانند با شرایط جدید انطباق یابند.
اگر فردی در اثر تصادف مرده است.هنگام زندگی در زمین شخصیت نیکی داشته و زندگی اش
را وقف کمک به همنوعانش کرده باشد.بلافاصله در خوابی عمیق فرو می رود و بعد متناسب با
فرکانس امواج شخصیتش در طبقات بالاتز عالم اختری یا در بهشت بیدار می شود
در پاره ای از تصادفات دیده ایم که فرد بعد از تصادف به مدت چند روز در حالت کما فرو می
رود و بعد می میرد. در چنین مواردی می توان در کنار بیمار دعا خواند و در صورت امکان
متون کتب مقدس و اعتقادی وی را با صدای بلند قرائت کرد(قرآن مجید و..) و به روح او کمک
نمود تا جسم را ترک کند یا به آن باز گردد .حتی اگر فرد مصدوم کاملا" بی هوش باشد نتواند
دعاهای شما را بشنود .دعا کار خود را خواهد کرد. خواه مصدوم آن را بشنود یا نه.
موفق باشید
نوشته: محمد
----------------------------------------------
از عزیزانی که نظر میدهند بسیار متشکرم.
اکتوپلاسم چیست؟
چون ارواح موجودات مجرد و نورانی هستند برای برقراری ارتباط با زمینی ها و ظهور اعمال خود نیاز به واسطه و مدیوم دارند و از ماده اکتوپلاسم او استفاده می کنند.
حکما گفته اند روحی انسانی اگر چه در ذرات مجرد و مستقل از ماده و احکام آن است ولی در مقام فعل نیازمند به ماده است و برای انجام فعل و ظهورات روحی به اسباب و وسایل مادی نیاز دارد به طور مثال برای دیدن نیاز به چشم و برای شنیدن نیاز به گوش و برای برداشتن نیاز به دست دارد لذا بدن و اعضای عنصری آن بازار و وسایل روح شمرده می شوند و این تا زمانی است که روح در دنیا در جسم مادی خود قرار دارد اما پس از مرگ و جدایی از بدن مادی وارد بدن مثالی برزخی یا بدن اثیری خود می شوند که متناسب با آن عالم با همین بدن کارهای خود را انجام میدهند ولی برای ارتباط با زمینی ها به هنگام روش میدومی بنا بر گفته علمای علم روحی-از ماده اکتوپلاسم استفاده میکند.
اما اینکه اکتوپلاسم(ectoplasm
چیست و چه نقشی در ارتباط با ارولح دارد باید گفت:اکتوپلاسم-که گاهی به آن((سیکوپلاسم))یعنی پلاسمای روح گفته می شود-ماده ای است که در بدن مدیوم و یا به تعبیر دقیق تر در بدن انسان های زنده وجود دارد که علما آن را یکی از ظواهر فیزیکی مدیوم می دانند.این واژه برای نخستین بار در سال 1894م.از سوی ((چالز ریچت))(روان شناس فرانسوی)مطرح شد.
علمای روحی میگویند:ارواح با عاریت گرفتن این ماده و مخلوط کرده آن با ((ماده اثیری))که با خود دارند میتوانند ظهورات و سخنان خود را به زنده ها منتقل کنند و با آنها ارتباط برقرار نمایند یعنی به طور موقت برای خود حالت زمینی و حسی بهوجود می آورند.
علمای روحی اکتوپلاسم را حلقه ارتباط میان روح متکلم و اعضای صوتی مدیوم می دانند درباره خصوصیان و ویژگی های این ماده گفته اند:
(اکتوپلاسم ماده مخصوصی است که قابلیت شکل گرفتن و رنگ پذیری مختلف دارد.رنگ آن در میان رنگ های سفید و خاکستری و سیاه جریان دارد.از حیث غلظت بخار آب و یا حباب ها و کف ها است.از لحاظ سفت و محکم بودن چنان است که گاهی ارواح می توانند به وسیله آن جسم سخت و سنگین (مانند میز غذا خوری)را بلند کنند.هنگام خارج شدن ار جسم مدیوم به شکل دود غلیظ دیده میشود سپس بر حسب هدفی که ارواح می خواهند سکل می گیرد و سفت میشود.زمان مناسی بیرون کردن اکتوپلاسم از بدن مدیوم ها تاریکی شب و یا در نور تیره می باشد.عمل برگردانیدن آن ماده به بدن مدیوم ها باید در تاریکی مطلق و یا روشنایی قرمز انجام گیرد و در غیر این صورت برای مدیوم ضرر جسمی دارد و حتی منجر به مرگ او میگردد(البته میگویند که ماده اکتوپلاسم بر اثر نور سفید ناپدید میشود و بلافاصله به داخل بدن مدیوم باز میگردد)
ماده اکتوپلاسم به طور معمول از منافذ جسم مدیوم مانند دهان .بینی.گوشها و احیانا از سوراخ های زیر پوست بدن و پاهای مدیوم بیرون می آید ممکن است اکتوپلاسم هنگام خروج از بدن مدیوم صدها شکل به خود بگیرد که در کتاب های علم روحی شکل آن بیان شده است.این ماده از قلب یا از بالای کتف یا از پاهای مدیوم بیرون می آید.از تجزیه این ماده معلوم شده که ترکیبی از ((کلرید سدیم))و((فسفات کلسیوم))است.
در خقیقت این ماده تا چه حد می تواند چنین قدرتی را ایجاد نماید و دارای چنان اثر و خاصیت عجیبی باشد؟
میگوبند:ارواح ماده اکتوپلاسم را به دور دهان خود که دهان اثیری است جمع میکنند تا بتواند با زنده ها حرف بزند.البته ارواح از ماده اکتوپلاسم علاوخ بر تجسد و شکل بخشیدن به اعضای صوتی و سایر بدن خود برای انتقال و به حرکت درآوردن اجسام فیزیکی نیز استفاده می کنند.
علمای روحی میگوبند:
فرق مهمی که میان حرف زدن ما و حرف زدن ارواح هست این است که همه این کار ها را ارواح در ماده اثیری که لطیف تر از حیث تکوین و وسیع تر از حیث امواج است انجام میدهند.بنابراین دستگاه صوتی اثیری آنها می تواند در عالم روحی خود عمل کند.ولی در عالم ما نمیتواند عمل کند چون قسمت های اعضای صوتی ارواح از حیث لطافت طوری است که نمیتواند هوای سنگین جهان ما را به حرکت در آورد(چون سرعت حرکت امواج اثیری آنها خیلی بالاتر از سرعت حرکت امواج فیزیکی ما است.)بنابراین باید حالت جدیدی در دستگاه صوتی آنها به وجود آید که ارتعاشات امواج آنها را کند تر و مناسب تر با ارتعاشات امواج فیزیکی ما بکند.
این امر به وسیله مدیوم و ماده اکتوپلاسم موجود در بدن او تحقق می یابد.
همچنین علمای علم روحی معتقدند که در بین ارواح-ارواح شیمیدان وجود دارند که کار ارتباط و گفتگو بین ارواح و زمینی ها را برقرار می سازند.آنها ماده اکتوپلاسم را با موادی که آنها نزد خود دارند(یعنی ماده اثیری)مخلوط میسازد و به وسیله آنها برای خود دست فیزیکی و نقاب مانندی شبیه دهان-حلقوم و ریبین درست می کنند و آن را در وسط جلسه یا قسمتی از اتاق میگذارند و سپس هر روحی که بخواهد حرف بزند آن نقاب را به سر می کشد.
اما سوالی که جواب آن برای روح شناسان و معتقدان به ارتباط مدیومی بسیار مشکل است این است که ارواح چگونه خود را با ماده اکتوپلاسم می پوشانند و چگونه هم در آخر کار و پایان جلسه.آن را از خود دور می سازند.
دانشمندروحی((آرثر فندلای))با اعتراف به مشکل بودن حل این سوال.پیش بینی کرده که روزی خواهد رسید که چگونگی آن اعمال هم شناخته شود.
موفق باشید.
بنام خالق عالم ملکوت
قصه ی عجیبی از تخلیه روح
یکی از مدرسین حوزه ی علمیه ی قم که بسیار با تقوی و با ورع
است و گویا تخلیه روح دارد نقل میکرد که من روزی در اطاق
منزل خودمان نشسته بودم که ناگاه دیدم روحم از بدنم بیرون می
آید و بلاخره به بالا رفتم و از سقف اطاق بدون هیچ مزاحمتی
در فضای بازی قرار گرفتم.ضمنا" باغی در قریه ی محل تولدم
داشتم که فوق العاده به آبیاری آن بخصوص در فصل تابستان
علاقه مند بودم زیرا گلها ودرختهای خوبی داشت و ممکن بود با
کوچکترین بی توجهی آنها خشک شوند و از بین بروند لذا روی
همین علاقه تصمیم گرفتمکه سری به آن باغ بزنم و از وضع آنجا مطلع شوم لذا در فاصله ی یک لحظه خود را به باغ
رساندم.بعدازظهری بود.باغبان درگوشه ی باغ استراحت کرده بود
ولی هنوز بخواب نرفته بود.من چند لحظه کنار باغ به تماشای باغ
ایستادم که ناگاه دیدم باغباناز پشت سرم بمن میگوید حاج آقا خوش
آمدید. خوب معلوم بود که باغبان بخواب رفته و این روح او بود که مرا می دید و بمن
خوش آمد میگفت.
من از او پرسیدم باغ را آب داده ای؟گفت نه.امروز نوبت آب مال
ما بوده و من منتظرم که آب بیاید تا باغ را آب بدهم.گفتم: پس چرا
تحقیق نمی کنی که آب برای چه نیامده است.بیا با هم برویم و از
این موضوع تحقیق کنیم.روح او با من حرکت کرد ولی هنوز به
رودخانه (یعنی محلی که از آنجا آب بطرف باغ ما منشعب میشود)
نرسیده بودیم که اوبرگشت و وارد بدنش شد.یعنی از خواب بیدار
شد که ظاهرا" همسرش او را صدا زده بود و او را بیدار نموده
بود و من میشنیدم که به همسرش می گفت: الان حاج آقا را در
خواب می دیدم ایشان از آنکه باغ را آب نداده این ناراحت بودند
پس من به رودخانه می روم تا ببینم چرا برای باغ آب نمیفرستند.و
چون تا محلی که آب از رودخانه بطرف باغ ما منشعب می شد
حدود دوکیلومتر فاصله داشت و من چون سبک بودم خودم را به
یک لحظه به آن محل رساندم ولی باغبان پس از نیم ساعت به آنجا
رسید.در این مدت دیدم دو نفر بر سر آب دعوا میکنند ولی آنها مرا
نمی بینند.یکی از دو نفذ با بیل به سر دیگری زد و او کشته شد.
در میان رودخانه کسی نبود لذا قاتل موفق به فرار شد ولی وقتی
باغبان ما به محل حادثه رسید و چند لحظه آن منظره را نگاه
کرد خیلی متاثر شد و از ترس آنکه مبادا این قتل را به او نسبت
دهند فرار کرد ولی یکی از اهالی همان ده او را موقع فرار
کردن دید و از آنچه می ترسید بسرش آمد. بلاخره او رفت به
پاسگاه خبر داد که من دیدم فلانی (یعنی باغبان ما)آن مرد را
کشته است.من در این موقع دیدم با این وضع نمی توانم برای
باغبان کاری بگنم لذا فورا به قم برگشتم و با بدنم عزم مسافرت
کردم و بهقریه مان رفتم.اتفاقا" همان روز باغبان بیچاره را گرفته
بودند و به اتهام قتل به شهر برده بودند و او را زندانی کرده
بودند. مناول کاری که کردم فرستادم پی آن قاتل اصلی.او هم
بدون آنکه احتمال بدهد که من از موضوع اطلاع دارم به منزل ما
آمد.من او را در اطاق خلوتی خواستم و به او گفتم به این نشانیها
من میدانم که تو آن مرد را کشته ای و شرعا" چون عمدا" او را
نکشت ای می توانی با دادن دیه خودت را از اعدام نجات بدهی و
من تا بتوانم کوشش خواهم کرد که تو نه به زندان بروی و نه
اعدام شوی ولی دو شرط دارد یکی آنکه هر چه زودتر خودت را
معرفی کنی تا آن بیچاره ی بیگناه زودتر آزاد شود و دیگر آنکه
دیه ی قتل را بدهی و چون او میدانست که من قدرت اینکه او را
از اعدام نجات بدهم دارم به دست و پای من افتاد و گفت من
اینکارها را خواهم کرد ولی بشرط آنکه شما هم به وعده هایتان
عمل کنید یعنی نگذارید مرا اعدام کنند من هم به او قول دادم و
بحمدالله موفق هم شدم و او هم به وعده هایش عمل کرد و ماجرا خاتمه یافت.
--------------------
دوست من که این وبلاگ رو داری میخونی بدون که کسانی که تا
حدودی روحشان را تصفیه و تزکیه کرده اند بارها توانسته اند که
روحشان را اختیاری از بدنشان بیرون در بیاورند پس شرط اصلی
اش تزکیه نفس و سیروسلوک است که میتوانید به انجمن:
بروید و از همین الان شروع به تزکیه روح کنید.
نوشته متن: محمد
لینک دوستان
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک