بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 2
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله محمد و آل الطاهرین
آنچه مرا واداشت در رابطه با عالم ارواح که در غیب این عالم دنیایست حقایقی را با کلمات و رموزاتی که تنزل عقل انسان است به تصویر بکشم .انسان و اصالت اوست.
در رابطه با انسان مباحث زیادی در مکاتب مختلف از دیدگاه های متفاوت مطرح گردیده است حتی با نظر به اومانیسم و اصالت انسان و انسان محوری گفت و شنودهایی شده است.ولی باید دانست که انسان فقط همین بدن و فیزیک ظاهری نیست و به همین دنیا ختم نمی شود .بلکه انسان مجموعه ای در عوالم غیب و شهادت و نمونه ای از عالم دنیا و آخرت است.
عقل .روح و نفس ناطقه که مترجم حقیقت انسان هستند ادراک و احساسات را که عقل لطیف اند از باطن به ظاهر منعکس می کنند و به تصویر می کشانند و انسان را نه انسان جسمانی و مادی بلکه انسان عقلانی و روجانی را به سوی ساحل محبت الهی رهنمون می سازد(دوستان امیدوارم منظور رو متوجه شده باشید)
آنجا آرامش مطلق است و دردعا نیز دارد که((اعیش علی ساحلی بحر محبتک))یعنی خدایا مرا به آن ساحل محبتت که حیات حقیقی است برسان.زیرا چشمه های زیبایی در آنجا فوران دارد و رسیدن به آن ساحل میسور نمی شود مگر انسان را دو شآن و دو مرتبت ببینیم که در حدیث دارد:
((الانسان خلق من شان الدنیا و شان الاخره)) یعنی انسان دو بعد دارد هم دنیایی است و هم آخرتی.و با همین بدن دنیایی کانالی به عالم آخرا باز میکند چنانکه این احادیث جواهری از عالم عنایت الهی است که بر زمین های دل مستعدین و طالبین حق و تشنگان محبت .در کویر دنیا سرازیر شده است و این بارش گوهر ها زنجیره های نورانی برای اتصال به عالم حقایق (یعنی گمشده انسان های وارسته و صادق) می باشد و عامل تولدی دوباره است از جنین عادت دنیا به زمین سبز معرفت الهی که همه اش سرور و حیات معقول است و فتوری و غمی در آن نیست.
آنچه در این جزوه بدان اشاره گردیده به یاری حق در پست های بعدی بصورت تفصیل مورد در این وبلاگ و انجمن قرار خواهد گرفت و من در این مقوله بر آن شدم تا با توسل به کلام الله و احادیث آل الله (ع) سیری در عالم ارواح نمایم و با نظر به حالات روح انسانی و ذکر جلوه هایی از ارواح کلید های ورود در مهف ولایت را بیابیم.
باشد تا تنبهی برایمان حاصل گردد و با ذخیره حروف نورانی در ظرف وجودمان قلب خود را سرشار از محبت و معرفت الهی نمائیم که ((قلب المومن عررش الرحمن))
---------------------------------
اگر با ابزار آخرتی یعنی عقل انسان که گمشده اش شراب آسمانی است حرکتی کنی و ببینی.در می یابی که چگونه ادامه حیات در این ساخل محبت وسیعتر و لطیفتر است و به تعبیر حضرت امیر المومنان (ع) ((فلو مثلتهم لعقلک فی مقاومهم المحموده و مجالسهم المشهود...))
اما تو در این شب دنیا قبر کوچکی را می بینی مانند یک کلبه محقر درخاک که انسانی را در او دفن می کنی.ولکن در باطن کلبه ای است که کمترینش هفت برابر عالم دنیاست و پایین ترینش شرابی دارد که هزار لذت در آن تعبیه شده است
و بدان که در کلام معصوم اشاره شده است که((فی اسفلها اکل و شرب و فی اعلاها علم)) البته اگر انسان بتواند از زندان بدن و عادای که او را در این زندان محبوس نموده آزاد شود و با پرواز به عالم بالاتر و زیباتر یوسف روح را از چاه طبیعت بیرون کشد.
در دعای انجیلیه دارد که((جسما روحیا و قلبا سماویا))
یعنی که جسم می تواند احکام روح و لطافت روح را پیدا کند
و انسان سماوی شود و از شرب آسمانی بهره گیرد و او را در صخره ها و پرتگاه های فراق به سقوط می کشاند.او را در بن بست شرکها و شبهات و غمها نشانده و دریچه های عالم نور و امید الهی را بر روی او می بندد.
آخر این دنیا را گذاشته اند که با همه حقیقتش او را ببینی نه فقط به ظاهرش تعلق گیری و اسیر شوی.به تعبیر قرآن کریم :
((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم الغافلون))
یعنی اینها که دنیایی شدند و دنیا را هدف قرار داده و حقایق را منکر و چشمه های زیبایی را ندیده اند و در زمستان دنیا روحشان به انجماد کشیده شده و در قبر قساوت ها دفن شده اند.کجا می توانند از این چاه طبیعت خلاص شوند و از دوزخ انیت نجات پیدا کنند؟کجایند کسانی که در این بظاهرکلبه ارواح پیام هایی از خوبیها و زیبایها را بشنوند و با شنیدن این پیام ها تار های وهمیت را بدرند و دولت قوه وهمیه و خیال را از بین برده و نگذارند کشتی بدن انسان گرفتار شبیخون شیطان شود.بلکه عقل و روح را که سکان دار کشتی بدن هستند از هجوم آن وسوسه ها حفظ کنند تا در دره های غیب سقوط نکنند و به ساحل امنیت الهی برسند ساحلی که بی نهایت است و در حدیث قدسی دارد که((لسی لمحبتی علم و لا غایه و لا نهایه))
و اگر به آن ساحل برسی خیمه هایی در آن خواهی دید .خیمه هایی که زمینش سقف عرش الهی را تشکیل می دهد .قندوزی حنفی در بیان فضائل مولا علی (ع) نقل می کند:
(اللهم انی اسئلک الجنه التی ظلها عرشک)
یعنی خدایا به من آن بهشتی را عنایت کن که سایه اش و نورش عرش تو را تشکیل می دهد و آن بهشت امروز در این دنیا تنزل پیدا کرده است.لباش بشری پوشیده و هر کلام و سکوتش و هر نگاه و تبسمش تو را مجذوب عالم ربوبی می کند .هر لحظه ای تو را و فطرت تو را با این شراب آسمانی مدد می رساند.اگر پشت به او کردی خودت در زمستان غربت گم می شوی.دیگر کسی صدایت را نمی شنود و در امواج هولناک بی وفائیها کم کم فرو می روی و ذوب می شوی.ولی اگر دستت را بدست او که ظهور قدرت و لطف الهی است بدهی گام به گام تو را به آن ساحل محبت الهی رهنمون می سازد.
اینست که پیشتر عرض کردم که احادیثشان گوهر عنایت الهی است که بر دامن های مهربان ریزش پیدا می کند و تو را تربیت می کند.
اگر با گوش و چشم عقلت بشنوی و بینی .با این کلمات تو را سماوی -آسمانی میکنند.تو را به لطلفت آسمان ها می رسانند به تو رشد و نمو می دهند و به تو همت می دهند که با آنها وارد عالم آخرت گردی و در حالیکه در همین دنیا هستی وارا آخرت این کلمات بشوی.
اگر نه اینکه کلام تنزل عقل انسان و منرجم دریای قلب انسان است؟نمی خواهی این کلمات را بشناسی؟وقتی می گیم کلمات .نه فقط فکر کنی که کلمه در ادبیات هر زبان.اسم و فعل حرف است.بلکه با این اسم و فعل و حرف به حقایق دیگر در وجود انسان و در زمین دل انسان می توان رسید و مانند گنجی که دفن شده آنها را استخراج کرد.معلم به متعلم و استاد به شاگرد چیزی را یاد نمیدهد.مگر انچه را که در وجود شاگرد پنهان شده استخراج می کد.از خارج چیزی به او نمیگوید بلکه استعداد های دفت شده وجود او را از قوه به فعل می رساند و از خاک طبع و طبیعتش استحراج می کند و به شکوفایی می نشاندوعبارت تثیر دفائن العقول نهج البلاغه اشاره به همین لطیفه هم دارد که اسن دفائن العقول را استخراج و به تعبیر قرآن کریم:
((و ذکر فان الذکری تنفع المومنین)) که اشاره لطیف است به همین معنا و امام (ع) در جواب مفصل که به چیزی تذکر دهیم فرمود((فذکر بالولایه))
تذکر به ولایت یعنی برگشت به ظهور سلطنت الهی بازگشت به وطن آخرت و رجعت دوباره به فطرت گمشده و هجرتی از خانه ظلمت ظلم و بیت النفس به سوی ارض الفظره و زمین حقیقت که کلامی است نورانی که جامع سه مرتبه اسم و فعل و حرف است.
نو میتوانی اسم شوی و از آن حقایق خبر دهی و آئینه شوی و بازتاب زیبایی ها فعل شوی و بسوی آن حقایق و در جهت زیباییهای عالم بالا که چشمه اش محبت الهی و عشق سماویست حرکت کنی حرف شوی و اسم فعل را به هم مرتبط کنی.واسطه شوی و مفهومی دیگر به حرکت ها و جحتها دهی.
ببین که مولا چگونه وجود انسان را وجود یک زن و مرد را(که در حقیقت انسانیت مشترکند)به تصویر میکشد و تو را با حروفی بالاتر از حروف ظاهری و عمیق تر و ژرف تر از کتب مرسوم آشنا میکند.
لینک دوستان
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک